دلهای ما که بهم نزدیک باشد،
دیگر چه فرقی می کند که کجای این جهان باشیم
دور باش اما نزدیک
من از نزدیک بودن های دور می ترسم ...
شاملو
زن حقیقت عشق را زود تشخیص می دهد { محمود دولت آبادی }
با حس نیرومند زنی ،
و اگر دبّه در می آورد از آن است که
عشق هم برایش کافی نیست ،
او بیش از عشق می طلبد،
جان ِ تو را ..
اندیشیدن به اندیشیدنِ دیگران ؛
ترسیدن از اندیشیدنِ دیگران درباره تو ؛
این حد بی خودی است ..
که تو در خود چندان جلف و سبک شده ای که بیم داری
از اینکه دیگران چگونه به تو خواهند اندیشید ...
هم از این رو هیچت در اندیشه نیست
جز اینکه به طبع دل دیگران خود را برقصانی و بچرخانی ..
پس بی خود شده ای ..
از آنکه نقطه ی اطمینان در خود را گم کرده ای ،
از دست به داده ای و به اسارت داوری های این و آن در آمده ای
بدین هنگام دیگر تو نیستی که با دیگران روزگار می گذرانی
به سانی که دیگران با تو ؛
بلکه این تصور ترس زده ی حضور دیگران است در تو
که تو را از تو بازستانده است ..
{ محمود دولت آبادی }