آرام باش ، حوصله کن ،
آبهای زودگذر ،
هیچ فصلی را نخواهند دید
از ریگهای ته جویبار شنیدهام
مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفت و گوی باران
بازداشتهاند .
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم تو
بسنده خواهم کرد ...
حالا آرام باش
همهچیز درست خواهد شد ...
همهچیز درست خواهد شد ...
سیدعلی صالحی
میریزیم؛
ریز
ریز
ریز
چون برف
که هرگز هیچکس ندانست
تکههای خودکشی یک ابر است ...
گروس عبدالملکیان
شال قرمز سر نکن
من را هوایی تر نکن
گاوها با رنگ قرمز
زود قاطی می کنند...
حامد عسگری
پایان گره، همیشه گره، ابتدا گره...
مفعول فاعلات مفاعیل فا... گره
من بودم و خیال دل انگیز او شدن
او بود و فکر پر زدن از... سالها گره!
مانند زندگی که فقط یک بهانه بود
یا نقطه تلاقی دلهای ما: " گره "
دنیای ساده دل من هم بهانه بود
یک ریسمان سست... و تا انتها گره
این رسم زندگیست که باید عبور کرد
تا لحظه ای که خورد به یک آشنا، گره!
فال مرا بگیر عجوز جهنمی!
مرگست؟ زندگیست؟ جداییست؟ یا... گره؟
دیگر نمی کشید، ولی حیف! پاره شد!
دنیای ما که بود به هم وصل، با گره!
آزاد شد از آن قفس و روز او هنوز
هر لحظه میزند به شب خود مرا گره
در لابلای تلخی خود، طعم شهد داشت
تقدیر من که خورد به شعر خدا... گره
معشوق زنده ماند... وعاشق، تمام شد
هر دفعه با جدایی و این بار : با گره!
سمانه رضایی
هم چون کودکی
که شلوارش را خیس می کند
و اصرار می کند که:" آب است"
"!به خدا آب است"
قسم می خورم که تو هرگز نرفته ای
و این چشم ها خیس اشک نیست
"به خدا اشک نیست!"
و اینکه خانه نیستی هم;
می گذارم به حساب اینکه رفته ای خرید
با همان وسواس های همیشگی ات;
این که سبزی ریحان بیشتری داشته باشد
این که نان های سوخته بماند برای همان گنجشک ها...
این که قبض برق را اگر ندهیم،
تاریکی روزگارمان را سیاه خواهد کرد!
از این به بعد هم اگر نیامدی،
می نویسم به حساب خیابان های شلوغ و بوق های مزاحم
...
با این حال،
شک ندارم
که تو می ایی و می بینی; به خواب رفته ام
و مثل همیشه بالشم را خیس خیس...!
امشب که گذشت
فردا شاید صادقانه اعلام کنم
که این نم...
که این خیسی...
از کجا اب می خورد!
مجتبی دارابی