بغض سنگین مرا دیوار می فهمد فقط
جنگجویی خسته از پیکار می فهمد فقط زندگی بعداز تورا آن بی گناهی که تنش نیمه جان ماندست روی دار میفهمد فقط سعی کردم بهترین باشم... نشد، درد مرا غنچه ای پژمرده در گلزار می فهمد فقط غیر لیلا رنج مجنون را نمی فهمد کسی آنچه آمد بر سرم را یار می فهمد فقط ای گلم هرکس که محوت شد مرا تحقیر کرد حس عاشق بودنم را خار می فهمد فقط حرف بسیار اما هیچکس همدرد نیست جای خالی تورا سیگار می فهمد فقط حرف دکترها قبول آرام میگیرم ولی حرف یک بیمار را بیمار میفهمد فقط تنشه ی یک لحظه دیدار تو ام...حال مرا روزه داری لحظه ی افطار می فهمد فقط مهدی نور قربانی گاهی شعرهایی است که تک تک سلولهایت را میلرزاند .. شغر که نه وصف حالیست که قلبم را میشکند اشکم را سرازیر میکند ... این روزهای عجیب این روزهای غریب تنهاشعر کمی فقط کمی آرامم که نه تسکینم نه ... اندوهم را مهار میکند اندکی .. چقدر دلم میخواست این شعر و خودم با اشگ برات میخوندم ...
کنون که آخر پیری نمانده دندانی
غزال خوش خط و خالی شکار کرده دلم
بخند ای لب خونین لب ترک خورده
دلم شکسته هوای انار کرده دلم .
بیابانکی
1.وسوختن
درآتشی که تو برپا می کنی
لذتی ست
چون روشن کردن سیگار با خورشید.
2.می دوی و
نمی دانی
خشم یک طپانچه ی خیس
دیگر به هیچ دردی نمی خورد.
گروس عبدالملکیان
دستــــم
به سمــت تلفن می رود و ...
باز می گردد !
چـون کودکی که به او گفته اند
شـــیرینی روی میـــز
مال مهمان هاست !!
سارا محمدی اردهالی
قفس چنان به پرو بال من سرایت کرد مهدی فرجی
که عاشقانه بغل کرده ام حصارم را