من از مردم می ترسم! مردم سراسر عقده و حرص و حقارت و حسادت و کینه و فحاشی و بیماری و انواع و اقسام انحرافات جنسی و روانی و بدخواهی و بددهنی اند!... خوشا به حال ما با اینهمه شعار عشق و محبت و نوع دوستی و این ذهن های عمیقا تاریک و ترسناک!!
فقط چند ساعت رندوم کامنت های مردم را زیر پست های اینستاگرام بازیگران و هنرمندان و برنامه ها و هرکسی که کمی معروف است بخوانید...
پیشاپیش بیزارم از تمام نوشته هایی که روز مرگم در صفحاتتان به یاد من و زندگیِ نه چندان عاشقانه ام رد و بدل خواهید کرد!
پیشاپیش بیزارم از آن یک نخ سیگاری که با شنیدن خبر مرگم خواهی کشید!
تو نگذاشتی عاشقی کنیم...
و من عاقبتِ این عشق را با کپی شدن نوشته هایم در صفحاتِ دیگران نمی خواهم!
عاقبتِ این عشق می بایست باشکوه تر می بود!
نخی سیگار و چند سطر نوشته ی copy/paste شده این طرف و آن طرف، عاقبتِ باشکوهِ هیچ عشقی نیست!
ندانستن عالی ست. نپرسیدن هم عیب نیست.
نفهمیدن فاجعه است!
تا می توانید ندانید هیچ چیز را؛ اما هرچیزی که می دانید را بفهمید!!...
نه ندانستن عیب است و نه نپرسیدن؛ نفهمیدن است که عیب است!
ما در عصر سرعت اطلاعات و ارتباطات تقریبا همه چیز را می دانیم اما تقریبا هیچ چیز را نمی فهمیم!
ما در روابط دونفره مان حتی همه چیز را راجع به طرفمان _حتی آن چیزهایی که ربطی به ما ندارند_ را
می دانیم اما همدیگر را نمی فهمیم!
خستگی همیشه به کوه کندن نیست
خستگی گاهی همین حسی ست
که بعد از هزار بار یک حرف را به کسی زدن داری
وقتی نشنیده است
وقتی سوار شده است
وقتی رفته است...
لعنت به اولبن ها که میچسبند به ذهن من!
اولین باری که "بهترینم" صدایت کردم را چطور فراموش کنم!؟
و آن جوابی که تو دادی را چطور فراموش کنم!؟...
اولین باری که گفتی "دوستت دارم" را چطور فراموش کنم!؟
و آن جوابی که من دادم را چطور فراموش کنم!؟...
چرا اولین ها با تمام نقطه ها و ویرگول هایشان، چرا همه ی اولین ها عین همان روز اول، چسبیده اند به مغز من!؟
مهدیه لطیفی