داری از هوش میری از سردرد
توی لبهات باز حس داری
باز لبخند میزنی به چشاش
که نفهمه که استرس داری
خواب و بیدار بودنت زجره
همهی زندگیت کابوسه
اون ولی قول داده توو شعراش
برمیگرده به آخرین بوسه ...
| سید مهدی موسوی |
فکرش را بکن؛
بگویی صبر کن تا دکمه های پیراهنت را خودم ببندم...
سرم را بالا بگیرم و تو شروع کنی به بستن؛
از پایین تا بالا یکی را جا بیندازی.
اخم کنم!
مرا ببوسی...
و با خنده بگویی دوباره !
فکرش را بکن؛
بگویم بنشین تا ناخن هایت را خودم لاک بزنم !
از راست به چپ یکی را جا بیندازم.
اخم کنی!
ببوسمت...
و با خنده بگویم دوباره!
فکرش را بکن چه خاطرات اتفاق نیفتاده ی زیبایی داریم ما!
| حامد نیازی |
کپی برابر اصل ...
یعنی اصلش را می دهی به دادگستری یا دفاتر رسمی؛
از رویش هر چندتایی که خواستی کپی میگیری تا به همانقدر؛ اصلش را داشته باشی...
می شد اگه وقت بوسیدنت... چند کپی گرفت و داد ... عین اصلش را گرفت!
می شد اگر وقت آغوش... چند کپی گرفت و داد... عین اصلش را گرفت!
می شد اگر
وقت زل زدن به چشم هات
وقت اینکه دستم را گرفته ای؛
دستت را گرفته ام
بعد... دست هایمان را محکم فشار میدهیم توی دستان هم؛
تا دلمان قرص شود ...
آنقدر قرص شود
که هر چی کپی ست
بریزیم دور
و بچسبیم به اصل اصل هم ...
می شد اگر
| حمید جدیدی |
_آرومه جون؟
+بله؟
_همیشه میگفتی جانم...!
+حواسم نبود!
_کجا بود؟
+پیش چشمات...پیش آرومه جون گفتنت...پیش اینکه اگه تو نباشی چی؟
_مگه قراره نباشم؟!
+ این دنیای لعنتی رو نمیشناسی ؟ اینکه استعداد عجیبی داره تو گرفتن خوشبختیت؟
تو خوشبختی منی...تمام بودنت خوشبختیمه...میترسم دنیا چشم دیدن خوشبختیم رو نداشته باشه!
| محیا زند |
بی هوا داریم تا بی هوا...
این بی هوا که میروی
که ماسک اکسیژن از سقف پایین بیافتد
که نمیافتد
که نمیافتی از سرم...
یا آن که بیهوا ببوسیام...!
بی هوا بگویی:
شما کتلت درست میکنی برایم؟!
بی هوا که صدایم کنی
که نمیکنی
که نمیگردم
این بی هوا ها را چه به آن بی هوا ها؟!
ها...؟!
این بی هوا ماندن
بلاتکلیف و بی چیزی که از سقف بیافتد
با آن بیهوا که ببوسیام
کجایش یکیست؟!
| مهدیه لطیفی |