احمق بودم که گمان کردم ،
تنها سفر میکنم !
در هر فرودگاهی که پیاده شدم
تو را در چمدان خود دیدم !
نزار قبانی
وقتی گفتی دوستت دارم
می دانستم که الفبایی تازه را اختراع می کنم ،
به شهری که در آن هیچکس خواندن نمی داند
شعر می خوانم در سالنی متروک
و شرابم را در جام کسانی می ریزم که یارای نوشیدنشان نیست ...
نزار قبانی
نمی توانم زیست
بیتنفس هوایی که تو تنفس می کنی
و خواندن کتابهایی که تو می خوانی
و سفارش قهوهای که تو سفارش می دهی
و شنیدن آهنگی که تو دوست داری
و دوست داشتن گلهایی که تو می خری
نزار قبانی
5 دقیقه فرصت هست
تا تو را به فنجانی چای پیش از سفر دعوت کنم.
5 دقیقه تا با تو اندکی آرامش پیدا کنم.
5 دقیقه تا اندکی دردهایم را با تو بگویم.
5 دقیقه تا ، تو زندگی ام را زیر و رو کنی.
...
زندگی حاصل جمع همین 5 دقیقه هاست.
نزار قبانی
عشق من
مرا بگیر
در پناه بازوانت
عمر عشق
مثل عمر شمع هاست !
گیسوی پریشانت را
بر موهایم رها و
سینه خفته ات را
بالین کن ..
دوستت دارم
فراتر از هر گمانی
و آن سوتر از
هر شوق و شیفتگی ..
نزار قبانی