چقدر خوشحـال بود شیطــان، وقتی سیب را چیدم؛
گمان می کرد فریب داده است مرا؛
نمی دانست
تو پرسیده بودی:
مرا بیشتر دوست داری
یا ماندن در بهشـــت را....
"شاعر: ناشناس"
چقدر خوشحـال بود شیطــان، وقتی سیب را چیدم؛
گمان می کرد فریب داده است مرا؛
نمی دانست
تو پرسیده بودی:
مرا بیشتر دوست داری
یا ماندن در بهشـــت را....
"شاعر: ناشناس"
بــا مـَن از بـودن بـگـــو.. .
گـوشــم را کــَـر کـرده
هـیـآهـوـےِ نــَـبودنـتـــ ـــ ـ ../ .
"شاعر: ناشناس"
راه کج بود نشد تا به دیارم برسم
فال من خوب نیامد که به یارم برسم
بی قراری رسیدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم
شهریاری پر از اندوه مریم هستم
شاید آخر سر پیری به نگارم برسم
استخوان سوز سیاهی زمستان شدهام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم
عشق هرروز دلم را به کناری می برد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم
مرگ دلبستگی آخر دنیای من است
می روم شاید روزی به مزارم برسم
شهریار
تمام دنیا
محله ی کوچکی ست
که تو در آن متولد می شوی
و من
میان بازیِ بچه های محله
به عشق تو
پیر می شوم..!
کامران رسول زاده
گفته بودم بی تو می میرم، ولی این بار نه
گفته بودی عاشقم هستی، ولی انگار نه
هرچه گویی دوستت دارم، به جز تکرار نیست
خو نمی گیرم به این، تکرارِ طوطی وار نه
تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مرا
دوست دارم همدمت باشم، ولی سربار نه
دل فروشی می کنی، گویا گمان کردی که باز
با غرورم می خرم آن را، در این بازار نه
قصد رفتن کرده ای، تا باز هم گویم بمان
بار دیگر می کنم خواهش، ولی اصرار نه
گه مرا پس می زنی، گه باز پیشم می کشی
آنچه دستت داده ام نامش دل است، افسار نه
می روی اما خودت هم خوب می دانی عزیز
می کنی گاهی فرامـوشم، ولی انکار نه
سخت می گیری به من، با اینهمه از دست تو
می شوم دلگیر شاید نازنین، بیزار نه