سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و روایت شده است که حضرتش روزى میان یاران خود نشسته بود . زنى زیبا بر آنان بگذشت و حاضران دیده بدو دوختند . پس فرمود : ] همانا دیدگان این نرینگان به شهوت نگران است و این نگریستن موجب هیجان . پس هر یک از شما به زنى نگرد که او را خوش آید با زن خویشش نزدیکى باید ، که او نیز زنى چون زن وى نماید . [ مردى از خوارج گفت خدا این کافر را بکشد چه نیک فقه داند . مردم براى کشتن او برخاستند ، امام فرمود : ] آرام باشید ، دشنام را دشنامى باید و یا بخشودن گناه شاید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :224
بازدید دیروز :299
کل بازدید :839188
تعداد کل یاداشته ها : 6111
03/10/19
6:8 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست...

مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست


 

تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من

خودش از گریه ام فهمید مدت هاست،مدت هاست


 

به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق

اگر آه تو در آیینه پیدا نیست، عیب از ماست


 

جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار

اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست


من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل

تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست...


 

در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی

اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست...


 

| فاضل نظری |




  
  

بعد از ظهرهای جمعه

هول و هوش ساعت هفت

منتظر تماسش بودم

زنگ می زد و کلی شاکی بود!

می گفت:

نمی بینی هوا چقدر لعنتی شده؟!

تو فکر نمی کنی شاید من دلم قهوه می خواهد؟!

شاید من دلم می خواهد وسط خیابان کلافه ات کنم!

اصلا دلم می خواهد بازویم را نیشگون بگیری!

واقعا که چقدر بی فکری...

آنقدر می گفت تا بگویم:

یک ساعت دیگه دم در کافه ...

عزیزم بعدازظهر جمعه است

هوا هم که لعنتی شده،

احیانا من نباید به تو زنگ بزنم؟!

احیانا دلت دیوانه بازی نمی خواهد؟!

هر چند مدت هاست نمی آیی

اما من مثل هر هفته آماده شده ام

یک ساعت دیگه دم در کافه ...


| علی سلطانی |


  
  

با دمپایی‌ راحتی

راه می‌افتد

کتاب‌های نیمه‌باز زیر تخت را بر‌می‌دارد

لباس‌های پراکنده را تا می‌کند

مداد‌ها و فنجان‌ها را جمع می‌کند

می‌آید پشت‌ سرت

دل‌دل می‌کند

نزدیک نرمه‌ی گوشت می‌آورد لبش را

صدای نفسش را حس می‌کنی

برمی‌گردی

اتاق خالی است

به‌هم‌ریخته و آشفته...


 

| سارا محمدی اردهالی |




  
  

حرمت نگه می‌‌دارم

اگر نه باید تو را

عاشقانه‌های تو را

خاطرات تو را

می‌بستم به بد و بیراه

بایداصالت  تو را

می‌ بستم به نانجیب‌ترین حرف‌هایِ  رایجِ  کوچه و خیابان

فحشِ  آدم و عالم را می‌‌کشیدم به عشقِ  بی‌ صاحبت

روز‌های بی‌  پدر مادرِ  تنهایی‌

شب‌های لا مروت بی‌ خوابی‌

غروب‌های نحسی که صدای اذان بلند میشود

صدای نفرین‌های مادرم بلند میشود

سایه ی نبودنت قد می‌‌کشد

و من تلخ ترین بغض دنیا را تا ته حیاط می‌‌کشم

تا آبرویت را پیش هر کسی‌ نریزم

خدااااااایِ  من!!!!

با این همه بدی

چقدر هنوز دوستش دارم


| نیکى فیروزکوهى |




  
  

سقف

سقف

سقف

سقف

سقف

سقف

سقف

سقف

سقف

سقف

سقف

گاهی یک بوسه

یک عمر نگاهی را

به سقف می کوبد

مثل بوسه ی ترکش بر نخاع ...


| محمد اعظمی |

...................................................




  
  
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >