میخواهم با کمی دوست داشتن زندگی کنم
زیر سایه خودم، رها از آدم ها
و یادم بماند که " عشق " رویایی ست آزار دهنده
که حتی اگر تحقق یابد انتهایش دلتنگی ست
میخواهم حصارِ منطق را بکشم دورِ قلبم
و با کمی بی تفاوتی غلظت احساساتم را تنظیم کنم
نمیخواهم این دوست داشتنِ زیاد را
که آویزان می کند مرا از یک نگاه، حرف، خاطره
و تاب میدهد مرا از اشتیاق به دلهره
از دلهره به دلتنگی
از دلتنگی به حماقت
میخواهم که نخواهم
خواستنِ دیوانه وار "
با وجودِ " قانون ناماندگاری آدم ها "
روزی در نقطه ای از تقلا و کشمکش
به " خستگی " می انجامد
| پریسا زابلی ور |
کاهش هیچ گذشته ای با هم نداشتیم
آنوقت من میتوانستم
هر وقت که خواستم به تو زنگ بزنم
و بی دلخوری حالت را بپرسم
چقدر پرسیدن حال ساده ات
بعید شده حالا ....
پریسا زابلی پور
.................................................
اشتباه اول من این بود که به تو اعتماد کردم.
اشتباه دوم من این بود که عاشقت شدم.
اشتباه سوم من این بود که فکر می کردم با تو خوشبخت می شم.
اشتباه بعدی من این بود که تو رو صد بار بخشیدم.
اشتباه هزارم من این بود که هیچ وقت خودم رو از پنجره پرت نکردم بیرون!
هنوز هم دارم اشتباه می کنم که با تو حرف می زنم...
| مصطفی مستور |
محبوبم!
بر می گردم به ابتدای قصه
داستان مردی که عاشق شد...
داستان کوتاهی بود مگر نه!
پایانش ولی بزرگ و بی سرانجام
حالا این "تنهایی" ست
که در نقش کلاغی سیاه و تاریک
راه درازی تا خانه اش خواهد داشت.
| حمید جدیدی |
....................................
همیشه سیگار کشیدنت عذابم میداد
راستشو بخوای بیشتر از روی حسادتم بود!
نکه بخوام مثل شاعرها و نویسنده ها بگم چون لبات بهش میخورد حسودیم میشد نه...!
حسادت میکردم
چون میدونستم آدما وقتی سیگاری میشن که خیلی غصه داشته باشن...
و غصه داشتن میتونه از نداشتن یه آدم به وجود بیاد!
من که کنارت بودم!
پس مطمئنا اونی که غُصشو میخوردی من نبودم!
| المیرا دهنوی |
آهای با توام ...
تو که می خوانی
بدان که هنوز دوستت دارم ..
و به خاطر توست
که هنوز می نویسم
روزی که جهان خواست بایستد
بگو به گونه ای از چرخش بماند
که من
در نزدیک ترین فاصله
از تو مرده باشم...
| فخری برزنده |