تو مثل ...
درد کهنه ی ساق پای راستم
همیشگی شده ای ...
نه خوب میشوی
نه از یاد میروی
درد ناخوشایندی ..
که هنگام پایین رفتن
از سراشیبی یک خیابان
سوسو میزنی ..
تا در انتهای مسیر ..
مرا باز به خود جذب کنی !
تو هستی
خیلی نامحسوس
با من کنار میایی
آرام ، آرام شدت میگیری
تا مرز جنون میروی ..
و به یکباره محو میشوی
درست هنگامی که
فکر میکنم فراموش شده ای ...
در عین ناباوری ظهور میکنی
معجزه میشوی ..
تو همیشگی شده ای برایم ...
درست مثل ...
درد کهنه ی ساق پای راستم ...
آرزو یزدانی
ما چقدر با هم ...
خاطره های قشنگ نداریم ..
یا مثلا چقدر کافه نرفتیم ..
ما چقدر با هم چای نخوردیم ...
فیلم ندیدیم ...
نخندپدیم ..
آه لعنتی ...
ما چقدر با هم خوش نگذراندیم ..
شهر بازی و تئاتر و سینما نرفتیم
چقدر در آغوش هم ...
از رویاها و دلواپسی ها نگفتیم
ما چقدر همدیگر را نوازش نکردیم و از
دلتنگی هایمان ...
برای هم شعر نخواندیم
و جقدر از کتابهای تازه خوانده ی مان
برای هم نگفتیم ..
چقدر دستهایمان را ..
در هم چفت نکردیم ..
از ترس اینکه جدایمان کنند ...
چقدر جلوی آیینه همدیگر را ..
بغل نکردیم ...
و به تصویرمان در آیینه لبخند نزدیم
و حسرت نکشیدیم ...
که این لحظه تا ابد ادامه پیدا کند ..
میدانی چیست ؟
ما خیلی کارهای نکرده داریم ...
من فکر میکنم
بهتر باشد که
برگردی ...
نیاز خاکی
به یاد داشته باش
هرگاه زنی پایان سلامش یک " نقطه " بود
نه " عزیزم " و نه " جانمی !
وقتی جوابهایش کوتاه شد مثل موهایش
به قد یک " بله " " نه " " من هم " و یا " مرسی "
وقتی دیگر در نگاهش یا صدایش شوق و انتظاری نبود
زمانی که آرام شد و به لبهایش رژی بیرنگ هم رنگ سکوت زد
وقتی دیگر از سردی دستان ونگاه بی مهرت گله ای نکرد !
بدان
دلش ، خاطراتش و همه همه عاشقانه هایش را در چمدانی گذاشته و رفته
ودو چیز برایت به جا گذاشته
" حسرت " که آنرا همه عمربه تن میکنی
و " خوابهایش " که دیگر به خواب هم
نبیند ترا ...
شناسنامه ها ...
معیارهای خوبی برای ماندن آدمها کنارتان نیستند
این امضاها ، این مهر ها و اثر انگشت ها هیچگاه یک نفر را سهم شما نمیکند ...
خودتان را آنقدر پایبند این تعهدهای کاغذی نکنید ..
آنقدر که یادتان برود تعهد واقعی را
باید جای دیگری بدهید ...
جایی در قلبتان ..
جایی در ذهنتان ..
آنجاست که باید روزی چند بار با قاطعیت به خودتان بگویید :
اینجا خانه اوست
و او ..
تنها مالک تمام من است ..
اگر فکر میکنید با داشتن نام کسی در شناسنامه تان
برای همیشه تصاحبش کرده اید
سخت در اشتباهید !
آدمها برای ماندن کنار کسی
امضاء نمیخوانند ...
وفاداری میخواهند
محبت میخواهند ...
فرشته رضایی
برای حذف آدمهای سمی از زندگیتان
هرگز احساس گناه و خجالت و پشیمانی نکنید ..
فرقی نمیکند از بستگانتان باشد یا عشقتان یا یک آشنای تازه ..
مجبور نیستید برای کسی که باعث رنج و احساس حقارت در شما میشود جایی باز کنید
جدایی ها تلخند و آزار دهنده !!!
اما از دست دادن کسی که قدر شما را نمیداند و به شما احترام نمیگذارد
در حقیقت منقعت است نه خسارت ...
هرگز سعی نکیند کسی را متوجه ارزشتان کنید ..
اگر قردی قدر شما را نمیداند این یعنی لیاقت شما را ندارد ..
به خودتان احترام بگذارید و باکسانی باشید
که واقعا برای شما ارزش قائلند ...
................................................