نه عزیزم!
به تو فکر نمی کنم
"زیبایی" ات مستدام ولی...
آبی بود که از سرم گذشت تا نام تو را با خودش ببَِرد!
"تنهایی" گاه
با اعمال شاقه همراه است:
شکستن آینه ای که بارها در آن خندیدیم
شکستن گلدان ها
شکستن پنجره، میز، صندلی ها
اگر نه قول شکستنی نیست
حرفی ست که از شکم سیری زیاد بهم تعارف می کنیم!
حالا فقط "سَر" نیست
دلم را به دریا زده ام
تا آب هر آنچه هست، با خودش بِبَرد
دوست داشتن را بِبَرد
خاطرات خانه را بِبَرد
گیره ی سیاه جا مانده ات را بِبَرد
نام تو را ...
نام تو را ...
نام تو را ...
نامت اما
ماهی قزل آلایی ست که دوست دارد
بر خلاف آب شنا کند...
| حمید جدیدی |
دوستت دارم
چو بوی تازه ی نان به وقت افطار
دوستت دارم
چو عطر تند پدربزرگ به وقت نماز
دوستت دارم
چو یاس های ترمه ی بی بی
چو شب بو های باغچه ی حیاط
چو گلبرگ سرخ میان کتاب
دوستت دارم
و هر بار بجای گفتنش؛
بو میکشم
تمام عطرهای جهان را
که از تن ات
بارها جا گذاشته ای
| حمید جدیدی |
که اینچونین است محبوبم!
در شهر من، باران
شهر تو سرد و پوشیده از برف
گویی آسمان...
پیامبَر حرف های ماست به یکدیگر!
ولی تو خوب گوش کن!
هر قطره
واژه ای ست بریده از گلویم
که از بخار رمیده در سرمایی استخوان شکن
به شکل ابرهایی سرگردان
تو را صدا میزنند
عزیزترینم!
در بخار آخری که از پنجره ی اتاق
به بیرون دمیدم
جمله ای بود وصف ناپذیر!
و تو آن را سحرگاهان
به هنگامه ی نوازش ابرها و خورشید
در شمایل رنگین کمانی شکوهمند
خواهی دید.
| حمید جدیدی |
بیایی آرام توی فکرم
ریز ریز
از توی سرم
بیاورمت پایِ قندانِ
روی میز
پشت به پنجره ی اتاق
بریزیمت توی استکان چایم
مثل دانه های هل
مثل تکه های دارچین
مثل لیمو های امانی
که بمانی
بریزم و سربکشم تمام تو را
که مثل مزه ی خوبِ چایِ عصر یک مرداد
بمانی برای روزهای سرد بهمن ماه...
| حمید جدیدی |
پیراهن آنا بدون آستین بود با یک یقه ی کاملا گرد و آویزان.
ادوارد خیره بود.
بند پیراهنی که آن را روی شانه های آنا محکم نگه می داشت رو به بازوی خالی اش رها شده بود. درست مثل یک درخت بید که از سنگینی باد سر بزیر بود.
حالا فاصله ی بین گردن، شانه و بازوی آنا را می توانست به مزرعه ی پدربزگش تشبیه کند.
مزرعه ای که محصول زرین گندمش را کاملا درو کرده بودند.
یک زمین صاف و یکدست. زمینی تشنه و محتاج باران...!
ادوارد خم شد و شانه ی آنا را بوسید.
طوری که از محل بوسه اش، زنبقی بنفش شروع به روییدن کرد.
| حمید جدیدی |