یکبار هم به من گفت: "عزیزترینم"
تا آن زمان هیچ واژه ای، نتوانسته بود تا این حد برایم جاودانه بماند؛
و کلمات فقط مشتی کلمات بودند در اقتضای زمان و مکانی محدود...
ولی "عزیزترینم...!"
فکرش را بکنید که در میان تمام عزیزانی که دارد، تو، "ترینِ" آنهایی!
این یعنی مرا کاملا آزاد و شرافتمندانه دوست می داشت، آنهم در کمال دارایی
نه از روی ترس و تنهایی اش.
| حمید جدیدی |
بارها خندیدیم!
ما بارها به رنج هایمان خندیدیم
ولی رنج
مثل زیبایی یک زن!
فراموش نشدنی بود...
| حمید جدیدی |
.......................................................
چرا گلِ سرخ...
چرا کسی از آفتابگردان "عطری" نمیگیرد؟!
چرا زنان زیبا...
آیا زنی که از شانه هات
مامنِ شکوهمندی ساخته است
زیباتر نیست؟!
| حمید جدیدی |
خندید...
بهش گفتم: "میدونستی دندونات خیلی قشنگن!"
بیشتر خندید. گفت: "بچه ها وقتی مدرسه می رفتم مسخرم می کردن. بهم میگفتن دندون خرگوشی. یهو ساکت شد. از پشت پنجره زل زد توو کوچه...
" ولی همه میگن چشات قشنگه، چرا دندونام...؟!"
یه وقتایی دوست داشتم پیانو بزنم. کلیدای سفیدشو بیشتر دوس داشتم...ولی یا گرون بود یا اگه پولشو داشتم، وقتشو نداشتم. الان دیگه می تونم بزنم. کافیه چیز خنده داری براش تعریف کنم تا بخنده. کافیه بخنده تا دندونای سفید و ردیف شُدَش، شروع کنن به چیدن نت ها کنار هم...
امروز اما فرق داشت، یه ارکستر بود...!
می خندید، پیانو میزد،
باد می پیچید تو موهاش، چنگ می زد،
گونه های سرخش طبل،
ابرو بالا انداختناش کمونچه،
چشماش...
چشماش داشت می خوند برام...
"به حق چشم خمار لطیف تابانت
به حلقه حلقه آن طره پریشانت
بدان حلاوت بیمر و تنگهای شکر
که تعبیهست در آن لعل شکرافشانت..."
| حمید جدیدی |
به من بگو
وقتی کسی را دوست داریم
چرا "غم"
مهربان تر می شود
و "تنهایی" از فرسنگ ها دورتر
ما را بو می کشد...؟
| حمید جدیدی |
یه قانون نانوشته است که میگه
هر وقت خبری از کسی نبود
بدون یا حوصله ات را ندارد
یا آدمی جدید پیدا کرده که منفعتش از تو بیشتره
یا هنوز به مشکل برنخورده که سراغی از تو بگیره
البته زندگی خودش است
به خودش مربوط است
اما...
دل آدم که بازیچه نیست
دل آدم نازکه
زود میشکنه
به تار مویی بنده
از اینجور آدمها فاصله بگیرید
این ها آدم خواران نسل جدیدند
آدم را نابود میکنند ...
محسن دعاوی