امروزکه کنارم بودی،
فهمیدم
باچشم بازهم میتوان خواب دید...
(محسن بیگی)
کاش می دانستی زنی که بغض داشت، شانه های تو را کم داشت! کاش می دانستی زنی که نیاز نوازش داشت، دستهای تو را کم داشت! کاش می دانستی زنی که هزار قصه برای گفتن داشت، یک شب دیگر کاش می دانستی زنی که دل رفتن نداشت، آغوش تو را کم داشت! ... کاش می دانستی آن زن من بودم! (نیکی فیروزکوهی)
کنار تو را کم داشت!
اینکه نمی فهمی چقدر دوست ات دارم،
کاملاً مشکل توست.
مجبور نیستم برای اثبات حرفهایم
بهترین کلمات و لغات را کنار هم بچینم.
مشکل توست اینکه قیافه می گیری،
اخم می کنی
و تا نزدیک ات می شوم، به پاره آجر نگاه می کنی!
عشق تو را ذلیل کرده است.
نه اینکه عاشقی و یا دلبسته،
نه!
عشق
فهم اش را از تو دریغ کرده است،
مزه اش را از لبانت پاک کرده است.
تو ذلیلی و کاملاً بی احساس.
محبت کردن به تودرست شبیه این است
که گربه ای که دست اش لای سیم خاردار گیر کرده باشد،
بخواهی کمک اش کنی!
نزدیک اش می شوی،
چنگ می اندازد،
جیغ می زندتا مجبور می شوی به زورنجات اش دهی
و توکه سرت گیر زندگی ست،
گیر چه کنم های همیشگی،
گیر قبض آب و برق
و بوق ممتد راننده های عوضی
اعصاب ات را خراب کرده است،
نگاه هیز مردان مردنما .
نمی فهمی
دوست ات دارم چند هجا دارد.
بعضی وقتها، بعضی زنان راباید به زور حالی شان کردکه دوست ات دارم!
(بهرنگ قاسمی)
آرام شده ام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگهایش را
باد برده باشد!
(رضا کاظمی)
شاید
یک روز،
یک نفر،
یک جوری آدم را بخواهد
که خواستنش به این راحتی ها تمام نشود.
(سیلویا پلات)