می روم چون عاشقش هستم. چون میخواهم بداند که عاشقی مثل من پیدا نمیکند.
شما فعلاً برایش تازگی دارید، ولی نمیتوانید مثل من باشید. چون همه ی لحظههای بغلزدن، بوییدن و عشق ورزیدنش را پُر کردهام.
شما نمیتوانید جورِ تازهای بغلش کنید. به او ثابت کردهام هیچکس نمیتواند به پای شیفتگیِ من برسد. از این به بعد هم خیال دارم بیشتر تنهایش بگذارم تا هر چه زودتر از بغل کردن های شما کلافه شود. مطمئن باشید خودتان را هم بکشید ، هیچ جور نمیتوانید او را بغل کنید که من صدبار بغل نکرده باشم...
شرط میبندم نمیتوانید وقتی نشسته و روزنامه میخواند آهسته از بالای سرش خم شوید و ببوسیدش و بلافاصله کلهمعلق بزنید و بنشینید توی بغلش و روزنامهی له شدهاش را به کناری پرت کنید و لبخندِ نشسته بر لبش را با بوسهای طولانی، بر لبتان بدوزید.
شما حتی نمیتوانید به او بگویید دوستت دارم، چون به هر لحن و هر لهجه و هر زبانی که بگویید به یاد من میافتد...
شما خیلی زودتر از من برایش کهنه میشوید؛ بلکه بدتر از آن، ترحمانگیز خواهید شد...
| شب های چهارشنبه / آذردخت بهرامی |
ما شعله های سرکش اندوه بودیم
آدم به آدم می رسد ما کوه بودیم
گشتم تمام خانه ها را در ندیدم
زندانی از وابستگی بدتر ندیدم
پایان این دیوانگی ها ناگوار است
چیزی که جاماند از تو در من انتظار است
ابریم و غیر از گریه ی پنهان نداریم
حرفی برای هم به جز باران نداریم
رفتی خیابان زیر پای شهر گم شد
تصویر تو در سایه های شهر گم شد
این شهر شیرین های شیرین کار دارد
فرهادهای کوه کن بسیار دارد
اما یکی شیرین شهرآشوب من نیست
این چهره های کاغذی محبوب من نیست
ای همقطارِ آخرین رویا کجایی؟
ای بی تو من مجنون بی لیلا کجایی؟
احسان افشاری
از من به تو نصیحت، از دوست داشتن هایی که بهت ابراز میشه واقعی ترینشونو برای روز مبادا کنار بذار، چون یه روزی همین دوست داشتن به دادت میرسه و از گرداب غصه نجاتت میده، یه روزی همین دوست داشتن امیدِ روزایِ ناخوشیت میشه و زنده نگَهِت میداره.
دلِ آدم بدون دوست داشتن و دوست داشته شدن مثلِ گلی که تو تاریکی مونده پژمرده میشه و میمیره، نذار دِلِت تو تاریکی بمونه، نگو قوی أم همه چیزو تنهایی تحمل میکنم و به کسی احتیاج ندارم، نگو چون اگه کوهم باشی گاهی وقتا دلت یه جویبار میخواد که روحتو صیقل بده و حالتو خوب کنه...نگو تنهایی راحتم ، نزن این حرفو!
باید یه دوست داشتنی باشه که تهِ دعوات با راننده تاکسی تو دلت بگی بجاش فلانی دوسم داره، یه دوست داشتنی باشه که وقتی لباسِ گرون قیمتی که پشت ویترین میبینی نمیخری لبخند بزنی و بگی بجاش فلانی دوسم داره، یه دوست داشتن که بشه جایگزین تموم نداشته هات تا به اعتبار بودنش مثلِ کوه جلویِ هر حس بدی وایستی و بگه "بجاش فلانی دوسم داره "
جایِ دوست داشتن که تو زندگیت خالی باشه یهو کم میاری، یهو بعد جرو بحث با دوستت میزنی زیر گریه، بعدِ شکست خوردن تو کارت احساس ناامیدی میکنی، بعدِ درک نشدن از طرف دیگران میشکنی...
یه دوست داشتنی باید باشه که وقتِ خوشحالی همراهِ ذوق و شوقت باشه و وقتِ غم اون دستی باشه که دستتو میگیره تا زمین نخوری
میدونی دلبر، زندگی بدون دوست داشتنت خیلی چیزا کم داره پس بیا و همیشه دوسم داشته باش، همیشه...
| نازنین عابدین پور |
کنار من باش
حتی اگر بهار نیاید
حتی اگر پرندهای نخواند
حتی اگر زمستان طولانی
اگر سرما نفس گیر
حتی اگر روزگارمان پر از شب
پر از تاریکی
باز یکی با نفس هایش
عشق را صدا میزند.
دنیا پر از عطرِ بابونه است محبوبِ من!
بیا بودن را اراده کنیم
بیا از سرِ انگشتانِ این احساس آویزان شویم
لبریز و مست تاب بخوریم
دنیا پر از عطرِ بابونه است محبوبِ من!
بیا شگفتی دوست داشتن را
به سینه هامان بسپاریم
بیا ساده باشیم
ساده باشیم و عاشق...
| نیکی فیروزکوهی |
باز شروع کرد از گذشتش گفت..
بهش گفتم: تو با گذشتت زندگی میکنی!
میدونی! دو نفر هستن که هیچ وقت گذشته هاشونو نمیتونن فراموش کنن
یکی اونی که بهش بد کردن!
عاشق بوده بهش بد کردن. از عشق فراریش دادن، خسته شده! یه آدم خسته از گذشته خیلی طول میکشه تا خوب بشه...
آروم در گوشم گفت: دسته دومی رو نگفتی؟
گفتم: میخوای بدونی؟
اونایی که به اون دسته اولیها بد کردن! خیلی ام بد کردن
رفتن، وقتی که نباید می رفتن...هیچ حسی نداشتن، درست وقتی که باید عاشق میشدن
میدونی، شاید اولیها حالشون خوب بشه
ولی دومیا تا آخر عمر، گذشتشون رو زندگی میکنن!
| شاهین شیخ الاسلامی |
برگرفته شده از cofe-sher.blog.ir