فلانی جان
عشق تنها واژه ای است
که تعریف نمیشود ...
مثلا من قبل از تو این موقع
نگران نخواندن قناریها بودم
نگران برنگشتن کاکلی ام
قبل از تو صبح روشن بود
و شب تاریک ...
قبل از تو من بودم و من
بعد از تو من بودم و خدای من
عشق آدمی را دگرگون میکند
در نبودنت زنده بودم
در بودنت زندگی کردم
من زنده بودنم برای این بود که ...
عاشق شوم
زندگی کنم
نگاهت کنم
باورت کنم
برایت گریه کنم
بخندم ..
نفس بکشم
نفس بکشم
نفس بکشم ...
محمد امجد
بعضی ها به شعر
بعضی ها به ترانه
بعضی ها به فیلم
بعضی ها به مواد
بعضی ها به الکل
بعضی هابه کتاب
پناه میبرند
از شدت تنهایی
مدت هاست که آدمها دیگر به همدیگر
پناه نمی برند ...
..........................................................
مرا در میان روزهای خسته ات
پیدا خواهی کرد ..
وقتی که شانه ی هیچ کس
آرامت نمیکند ..
بر میگردی ...
و پاره های قلبی را می بینی
که دیگر نمی تپد
که از من جسدی مانده
از تو خروارهای رد پا ...
نسرین قنواتی
کافه
عطر
سیگار
شرشرباران
غروب پنج شنبه
تنهایی
کتاب
شکلات تلخ
همهمه آدمها
دست به دست هم داده اند
تا باور کنم
بی تو
تهی تر از
باغچه عریان
همسایه ام ...
مونا صادقی نژاد
دلتنگی شبیه اشک نیمه شب تولد است
شبیه لمس باران شمال از پشت پنجره اتوبوس
مثل میز دو طرفه کافه با یک صندلی خالی
دلتنگی شبیه خانه ایست
که صدایی برای پاسخ حرفهایت ندارد ...
و مثل هر جایسیت
که تنها میتوان خیره نگاه کرد
تا با تصور تو پر شود
هر جا که نیستی
یک صندلی خالی
درست کنار من
برای دلتنگی پیدا میشود ...
عادل دانتیسم