این روزها به هر چه گذشتم کبود بود
هر سایه ای که دست تکان داد ، دود بود !
این روزها ادامه نان و پنیر و چای
اخبار منفجرشده صبح زود بود
جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیست
محبوب من چقدر جهان بی وجود بود
ما همچنان به سایه ای از عشق دلخوشیم
عشقی که زخم و زندگی اش تار و پود بود
پلکی زدیم و وقت خداحافظی رسید
ساعت برای با تو نشستن حسود بود
دنیا نخواست یا من و تو کم گذاشتیم
با من بگو قرار من این ها نبود ! بود ؟!
- عبدالجبار کاکائی -
می خواستم بسوزم و در تو
یک آتش جدید نبینم
می خواستم بمیرم و دیگر
موی تو را سپید نبینم
می خواستم دوباره نبینی
با گریه زخم های تنم را
می خواستم به دوش نگیری
اندوهِ ... دوست داشتنم را ...
- حامد ابراهیم پور -
همیشه روزایی هست ...
همیشه کسایی هستن ...
همیشه اتفاقایی هست ...
که ناخواسته توی سیاهی ها ،
دستت و می گیرن
و بهت یادآوری می کنن که جای تو اینجا نیست ،
که الان وقت ناامیدی نیست ،
که تو قوی تر از اونی هستی که با این بادها بلرزی ،
که قبلا تونستی ...
قبلا شده ...
قبلا ازین سخت تراش و دیدی ...
پس الانم می تونی .
حس خوبی دارم
بابت دوستای خوبی که دارم ،
آرزوهای خوبی که دارم ،
بابت امروز ... که اولین روز از سال جدید زندگیمه ...
دوست دارم امروز رو ثبت کنم تا توی آینده نه چندان دور
یه این صفحه و به این روز نگاه کنم
و باغرور بگم که :
از همینجا بود که همه اتفاقای خوب زندگیم شروع شد
روزهای خوب نمیان
پا ندارن که بیان
باید خودمون بیاریمشون ....
شاید اگر بزنی زیر سینی ...
و همه چیز را بپاشی توی هوا هم چیزی عوض نشود ،
اما بهتر است از این که یک عمر سینی به سر راه بروی
و ندانی روی سرت چی را داری حمّالی می کنی !
اینجوری ، موقعی که همه چیز پخشِ زمین شد
یک کیفی می کنی که به قول حافظ مپرس :)
بعضی چیزها وقتی صدای بلند شکستنشان تمام شد ،
می بینی خوب شد شکست
خوب شد تمام شد :)
(- روز حلزون - زهرا عبدی -)
انسان با یک کلمه سقوط می کند و با یک کلمه به معراج می رود !
کلمه می تواند تو را مشتاق کند
مثلِ ( دوستت دارم )
تو را ویران کند
مثلِ ( از تو بیزارم )
تو را تلخ کند
مثلِ ( خسته ام )
تو را سبز کند مثلِ ( خوشحالم )
تو را زیبا کند
مثلِ ( سپاسگزارم )
تو را سست کند ...
مثلِ ( نمی توانم )
تو را پیش ببرد
مثلِ ( ایمان دارم )
تو را خاموش کند
مثلِ ( شانس ندارم )
کلمه می تواند تو را آغاز کند
مثلِ ( از همین لحظه شروع می کنم ،
از همین نقطه تغییر می کنم ،
از همین دم یک طرح نو می زنم ،
می توانم ،
می خواهم ،
می شود . )
- سافار -