سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ما فرمان داد که در سه چیز بر ما چیره نگردند : به معروف فرمان دهیم و از منکر باز داریم و سنّتها را به مردم بیاموزیم . [ابوذر]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :170
بازدید دیروز :738
کل بازدید :840773
تعداد کل یاداشته ها : 6111
03/10/22
5:24 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

به خاطر خودت می‌گویم دوستم داشته باش ..

که در سالن انتظار بلیط سینما را صدبار نخوانی که سرت را گرم کرده باشی..

که در اتوبوس راحت بخوابی و نترسی ایستگاه را جا بمانی.

که اس ام اس ساده "رسیدم، بخواب"، دلت را خوش کند.

که در مهمانی کسی ناگهان .. پشت گردنت را ببوسد.

که بتوانی راحت شعر سیدعلی صالحی را کنار دفترت بنویسی.

که ترست بریزد و تو هم شعر بنویسی.

که ترست بریزد و در کوچه برقصی.

که عصر جمعه دستت برود به من زنگ بزنی.

به خاطر خودت می‌گویم

دوستم داشته باش

که ادبیات بی استفاده نماند...


| پوریا عالمی |


  
  

مرد وقتی عاشق زنی می‌شود ...

در دل خود پنهانش می‌کند مبادا که دیگران او را بدزدند، 

اما زن وقتی عاشق شد آن را جار می‌زند

 تا کسی برای نزدیک شدن به آن مرد تلاش نکند. ..

مرد به خاطر یک عقیده هرکسی را قربانی می‌کند

و زن به خاطر یک نفر هر عقیده‌ای را. 

مرد عقل است و زن قلب...

به همین خاطر در هر رابطه‌ای زن بیشتر از مرد اذیت می‌شود..


| ناشناس |

...................................................




  
  

هر روز

انرژی زیادی صرف می کنم

تا باورم نشود رفته ای

مثلا هر روز

رو به آینه می ایستم

رژ قرمز میزنم

تا پر رنگ تر ببوسمت..

لبخند هایم را گول می زنم

و وقتی نگاهم، به جای خالی دست هایت

روی شانه هایم می افتد

بغض هایم را تهدید میکنم

که اگر بشکنند

دیگر هیچوقت بر نمیگردی..

هر روز..

کفش هایم را میپوشم..

و به خودم قول میدهم امروز تورا ببینم!

هرشب..

به تو شب بخیر میگویم

 و تظاهر میکنم

سرباز برنگشته ی جنگی هستی

که هنوز تمام نشده

که دوستم داری..

که جیب سمت چپ سینه ات

عکس کوچکم را بغل کرده است..

بعد باور هایم را میگذارم زیر بالشم

غلت میزنم  تا گریه هایم را نشنوی

به کسی نگو مخاطب شعر های غمگین من تویی!

شرم دارم زنی بفهمد

مرا در آغوش گرفته ای و عاشقم نشدی!


| اهورا فروزان |

....................................................

پ . ن : این بند آخر عجیب مرا به گریه میاندازد ... اگر همیشه در مواجهه با او عشقم را انکار کردم اگر ..اگر آنروز در خانه ام سکوت کردم و
... اگر ... فقط شرم داشتم که او بداند که مرا در آغوش گرفتی و رهایم کردی و او را درآغوش گرفتی .. فقط همین ...


  
  

آخرین 

چهارشنبه ی اردیبهشت شد،

اردیبهشت مان 

که

اردیبعشق نشد،


می تازیم سوی خرداد،

همیشه

امتحان خرداد را 

بد داده ام،

این بار 

در امتحان دل تو...

بگذریم،

خرداد که هیچ...


من

منتظر تیرم،

که تیرباران نگاهت باشم..


| ناشناس |




  
  

یه روز یکی بهم گفت هیچوقت بعد از ساعت 2 شب تصمیم نگیر، فقط بخواب

پرسیدم چرا؟

گفت که به نظر من یه هورمونی بعد ساعت 2 تو بدنت ترشح میشه که

باعث میشه یه تصمیمی بگیری یا یه کاری بکنی که هیچوقت ساعت 7 صبح نمیکنی،

بهت جیگر میده تا دیوونه بازی دربیاری، کاری که میکنه اینه که بهت جرعت اینو میده که

به یه نفر بگی چقدر دوستش داری یا چقدر دلت براش تنگ شده.

با خودم گفتم پس من هر شب قبل از ساعت 2 میخوابم که هیچوقت درگیر این هورمون نشم

سالها از اون روز گذشت، ساعت 1:45 شب بود، توی تختم بودم و داشتم بهش فکر میکردم.

دیوونه وار عاشقش بودم و میدونستم که حسم متقابل نیست.

برای بقای دوستیم 1 سال پیش خودم این راز رو نگه داشتم

همینطور که داشتم فک میکردم و آهنگ گوش میدادم دیدم ساعت شده 2:15 شب...

داشتم فک میکردم چجوری 30 دقیقه اینقدر سریع گذشت که یهو دیدم بهم تکست داد.

گوشیمو برداشتم دیدم میگه که

 "حالم خوب نیست" گفتم چرا؟ چی شده؟ گفت "دلم شکسته"

و شروع کرد تعریف کردن که چجوری یه پسری رو دوست داشته و چجوری اون پسره دلشو شکسته.

همون بود که حس کردم اون هورمون تو بدنم جاری شده... تو جوابش یه متن بلند بالا نوشتم...

چیزایی نوشتم که الان نگا میکنم، باورم نمیشه اینا رو من نوشتم.

نوشتم که چقدر دوستش دارم و تو جوابم گفت "خودت میدونی که، من عاشق یه نفر دیگم"

اینو که گفت به خودم اومدم... یاد اون بنده خدا افتادم که گفت بعد ساعت 2 هیچ تصمیمی نگیر. گریه کردم...

براش نوشتم ببخشید، خیلی وقت بود توی دلم بود، بالاخره یه روزی باید میفهمیدی.

ازش خواهش کردم که دوستیشو ازم نگیره.

هیچی نگفت... یه هفته گذشت و هر دوتامون جوری رفتار کردیم انگار هیچ اتفاقی نیفتاده

ولی بعده به هفته، کم کم احساس کردم که دیگه داره کمتر باهام صحبت میکنه، یه هفته دیگه گذشت...

دیگه حتی سلام هم نمیکرد. فقط یه نگاه میکرد بهم و منم توی چشاش غرق میشدم.

هر از گاهی هم بهش نگا میکردم، همینطور که میخندید بهم نگا میکرده الان هم به جای رسیده که حتی جواب تکست هم نمیده...

از یه طرف خیلی ناراحت بودم که از دستش دادم.

از طرف خیلی خوشحال بودم که بالاخره حرف دلمو زدم. یه چیزی هم یاد گرفتم...

بعد از ساعت 2 شب...هورمونی توی بدنت ترشح نمیشه بلکه قلبت شروع میکنه به صحبت کردن...

از اون موقع هروقت میخوام تصمیمی رو از ته قلبم بگیرم...ساعت 2 شب اینکار رو میکنم... .

 روزبه معین ..




  
  
<   <<   71   72   73   74   75   >>   >