یه روز نوجوونی هامون رو لا به لای نیمکتای مدرسه جا میذاریم و با اولین جوش روی صورتمون بزرگ میشیم...
موهای مشکیمونو میون کلی استرس جا میذاریم و پا به زمستونی ترین سالهای عمرمون میذاریم..
هروقت با خنده به آقاجون میگفتم پس دندونات کو؟ میگفت جاشون گذاشتم، یه جایی میون قهقهه های جوونیام..
یه روز موقع بالا رفتن از پله هایی که هرروز بالا پایینشون میکردی، میبینی بدجور داری نفس نفس میزنی، تازه میفهمی یه روزی، نفساتو لای عطر پیراهن کسی جا گذاشتی و اومدی.
یه روز دلت دیگه برای هیچکس نمیسوزه، هیچ خبری قلبتو نمیلرزونه، دیگه دلت برای هیچکس و هیچ چیز تنگ نمیشه، ضربان قلبت با شنیدن هیچ اسمی بالا و پایین نمیره،
یه روز وقتی به گذشته هات نگاه میکنی، قلبتو میبینی، که وسط دریای آروم آغوش کسی جا گذاشتیش و اینهمه سال به راهت ادامه دادی...
| لئو (محمدرضا جعفری) |
پیراهنت
در باد تکان می خورد
این ...
تنها پرچمی ست
که دوستش دارم...
| گروس عبدالملکیان |
تنها تو بودی که می خواستم
غروب را برایت زیبا کنم
و رازهایم را بدانی
و رازِ رازهایت را بدانم،
می خواستم آینه ام باشی
که هروقت زیبایم در تو بنگرم
و زخم هایم را پیدا کنم...
می خواستم اجاق تو را گرم کنم
مادر پسرت باشم
مادر دخترت
وارث کتابخانه ات،
می خواستم برایت ترانه بخوانم
وقتی پرنده ای در شعرت تخم می گذاشت
و لانه اش را گم می کرد
و تو اندوهگین میشدی،
می خواستم بر تو ببارم
وقتی جنگلی در دلت آتش می گرفت...
| شیرین خسروی |
برای به یاد آوردن یه نفر، یه بهانهی کوچیک کافیه،
اما کی میدونه برای فراموش کردن، چند سال باید بگذره؟
از کجا معلوم که با مرگ، همهی خاطرات فراموش میشن؟
کاش آدم آرزوهاش رو توی دنیا بذاره، خاطراتش رو به گور ببره...
توی قدیمیترین عکسها، همیشه یه نفر هست، که هیچوقت لبخندش کهنه نمیشه...
یه روز همهی آدما، میرن سراغ یه عکس قدیمی، کنار یه عشق قدیمی...
زل میزنن به یه بغض قدیمی و میگن:
«خیلی ممنون، که یه روز با تمام وجود دوستم داشتی»
| پویا جمشیدی |
تو را دوست داشتم،
چنان که گویی تو
آخرین عزیزانِ من
بر رویِ زمینی...
و تو رنجم دادی،
چنان که گویی من
آخرین دشمنانِ تو
بر روی زمینم...!
| غاده السمان |