سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندان حاکم بر مردم اند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :166
بازدید دیروز :371
کل بازدید :837383
تعداد کل یاداشته ها : 6111
103/9/29
6:28 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

درهر شبانه روز زمانی را به شکر گزاری اختصاص دهید

این کار تمرکز شما را به سمت جنبه های مثبت زندگیتان میبرد

 وشادیتان را افزون تر میسازد ...

وقتی دعا میکنیم نداشته هایمان را میشماریم و از خد ا طلب میکنیم

وقتی شکر میکنیم  داشته هایمان را میشماریم و از خدا تشکر میکنیم ...


  
  

حتما نام برند پشمک حاج عبداله به گوشتون خورده ...بعدش حتما به خورده تعجب کردین و یا حتی خندیدین

اما راز نام گذاری این برند چیست

حکایت این داسته برمیگرده به دهه 1330 زمانی که بچه های دبستان اکبریه  تبریز توی زنگ تفریح از بوفه ی مدرسه و از فراش مهربون

مدرسه پشمک میخریدن ..

عبداله علیزاده معروف به حاج عبداله مستخدم دبستان اکبریه تبریز بود که اصالتا از روستاهای نزدیک ارس بود که پس از قحطی و فراگیر شدن

بیماری واگیر دار و یا ناشی از حمله متفقین تمام اعضای خانواده رو از دست داده بود و سپس به تبریز مهاجرت کرده و در این دبستان به عنوان

مستخدم کار میکرد اما حاج عبداله قصه ما به بچه های مدرسه علاقه وافری داشت

چون خودش علاوه بر همسرش داغ سه کودک در همین سنین رو دیده بود

بچه ها توی زنگ تفریح از بوفه مدرسه پشمک میخریدن و هرکس پول نداشت از حاج عبداله پشمک نسیه میگرفت ..

اما حاج عبدالله با اینکه به همه جنس نسیه میداد اما هیچ دفتر ثبت بدهی نداشت رفته رفته بچه ها از مهربونی حاج عبداله سوء استفاده

کردند و اصلا پول نمیدادند و برخلاف تصور حاج عبداله علیرغم درآمد ناچیز فراشی به هیچ کس نمیگفت

تا اینکه مدیر مدرسه با دیدن تمام بچه های پشمک به دست در ایام زندگ تفریح با پیگیری ماجرا از این قضیه باخبر شد و سرهمه کلاسها

حاضر شد و با صحبتهای دلسوزانه اش همه رو توجیه کرد

با این وجود هنوز اندکی بچه ها  شیطنت میکردند و پشمک مفتی از حاج عبداله میگرفتند

این منوال تا اوایل دهه چهل ادامه داشت تا اینکه در اواخر خرداد ماه 1341 حاج عبداله به دلیل بیماری و کهولت سن درگذشت .

حاج عبداله با اینکه توی تبریز غریب بود اما یکی از باشکوهترین تشییع جنازه ها رو داشت

انبوهی از جمعیت که اکثرا هم جوان بودند و گریه میکردند حاج عبداله بابای مهربون مدرسه رو تا قبرستان قدیم تبریز بدرقه کردند.

اما جالبتر اینکه هر پنج شنبه بر سر قبر حاج عبداله و برای شادی روحش پشمک پخش میکردند و این منوال چندین سال و  تا اوایل دهه پنجاه

ادامه داشت

بله بچه های دبستان اکبریه داشتند قرضشان را به حاج عبداله ادا میکردند .

احسان البرزی و علی مردان طاهری موسسان پشمک حاج عبداله دو تن از همان کودکان شیطونی هستند که هرگز بابت خوردن پشمک پول

به حاجب عبداله نداده بودند  والان به یاد مهربونی و بخشش بی منت و همراه با لبخند حاج عبداله فراش و مستخدم دبستان اکبریه نام برند

تجاری پشمک شرکت خودشون رو حاج عبداله گذاشتند .

شادی روح این پیر مرد مهربون و همه مهربانان دنیا صلوات ...

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست

هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته به جاست

خزم آن نعمه که مردم بسپارند به یاد ...


  
  

رها کردیم خالق را

گرفتاران ادیانیم

تعصب چیست در مذهب ؟

مگر نه اینکه انسانیم

اگر روح خدا در ماست

خدا گر مفرد و تنهاست

ستیزه پس برای چیست ؟

برای خود پرستی هاست ...

من از عقرب نمیترسم ولی از نیش میترسم

از آن گرگی که میپوشد لباس میش میترسم

هراسم چنگ بین شغله و کبریت و هیزم نیست

من از سوزاندن  اندیشه در آییش میترسم  ...

سیمین بهبهانی


  
  

آنچه از مهاجرتم آموختم :

1- قدر آفتاب را بدانم هرگز فکرش را هم نمیکردم مردم بسیار ی از دنیا ماهها  را در انتظار خورشید باشند

اینجا داشتن یک روز آفتابی به تنهایی دلیلی مهم برای شادی است . تا آنجا که در یک روز آفتابی مردم تا به هم میرسند و حتی

در ایمیل هایشان ابراز خوشحالی میکنند و برای هم لذت بردن از آن روز آفتابی را آرزو میکنند .

2- مهم نیست پلیس باشم یا یک دوره گرد وقتی بچه ای اسحله اش را به سمتم  میگیرد تسلیم شوم

3- تفاوت اصلی ترین موضوع در دنیا است اگر تفاوت را بپذیریم شاید کمتر جنگی هم در دنیا پیش بیاید

4-من فهمیدم دنیا پر از تفاوت است کسی دوست دارد همجنس گرا باشد یا کسی دوست دارد حجاب داشته باشد این تفاوت است و

میشود همه این آدمها در آرامش زندگی کنند

5- تنهایی : فهمیدم من برای شاد بودن وابسته به وجود دیگری نیستم میشود کتابت را برداری و کنج کافه ای بنشینی و از زندگی و تنهایی

ات هم لذب ببری و شاد باشی

6- پیری : فهمیدم رانیشگاه برای شصت سالگی به بعد است باید از آن سن هفته ای یک بار آرایشگاه بروم همیشه کمی آرایش داشته باشم

و شیک ترین لباسها را بپوشم . جوان همین که ورزش کند کافی است و زیبا ...

7- اولویت هایم تغییر کرد  فهمیدم تفریح اولین گزینه ام باید باشد برای پسرم نه دانستن مهارتهای خاص و چند زبان به کار میاید و نه حل

معادلات پیچیده و قهرمانی المپیادها ، تنها باید برایش خاطرات شادی بسازم فهمیدم خانه و لباسم مهم نیست اما مهم است که سالی چند

مسافرت بروم و هفته ای چند بار به رستوران .. من برای شادی آفریده شده ام

8- رابطه : فهمیدم در دنیای امروز چیزی به اسم با کلاس تر بودن وجود ندارد و در واقع اینجا میگویند گنده دماغ ..چه بسا در آسانسور به هم

سلام میکنند و در خیابان گپ میزنند و در رستوران هم بقیه غذایشان را با خود میبرند ..

9- فهمیدم لباسهای کوتاه و شیک فقط برای خوش اندامها نیست یاد گرفتم با ظاهر خودم مشکلی نداشته باشم دنیا پر ازچاق ها و  دماغ

های بزرگ و پوست های پر لکه است و کسی بابتش ناراحت نیست .

10- فهمیدم آدمها ساده تر از تصور ما هستند و یاد گرفتم مدام از خود نپرسم منظورش از این حرف چه بود بلکه تنها آنچه را کسی میگوید

بشنوم . همین

11- از آدمها تعریف کنم و احساساتم را بروز دهم  مهم نیست همکار باشیم یا استاد و دانشجو لباس زیبای دیگران ومهربانی شان را تحسین

کنم  ..

12 -فهمندم همه آدمها به وطن دوستی نیاز دارند این بذر هویت ماست هر چقدر هم کسی از خاکش دلگیر باشد باز هم هرجا اسم کشورش

بیاید لبش به خنده باز میشود و چیزی در دلش زنده میشود ...

 

منصوره صالحی ..

 


  
  

آنان که وقت خود را برای یافتن خطاهای دیگران میگذرانند

معمولا وقتی برای اصلاح اشتباهات خودشان نمی بابند ...


  
  
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >