مایه بیم (از خدا)، دانش است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :189
بازدید دیروز :285
کل بازدید :863349
تعداد کل یاداشته ها : 6111
04/4/21
4:57 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

هر ویروسی برای آنکه خودش را تکثیر کند به بدنی محتاج است ..

به میزبانی که پذیراییش باشد ویروس اگر بر در و دیوار بماند و کسی به او دست بزند از بین خواهد رفت ..

هر رذیلتی نیز به بدنی محتاج است به تنی که آن را در خود جا بدهد ..

دروغ اگر روی زمین افتاده باشد و  کسی آن را برندارد ، خواهد مرد  ..

اما دروغ را که در دهان میگذاری جان میگیرد ،،زنده میشود خودش را میسازد و تکثیر میشود و سرایت میکند از این دهان به آن دهان...

حسادت  هم همین است ..خشمگینی و کینه ورزی و بدخواهی ... همین است همه شان بدن میخواهند  ، میزبان میخواهند ..

آنها مانند خوره تنت را میخورند ، روحت را میخورند ، قلبت را میخورند ،، جانت را میخورند ..

حالت خوش نیست ؟؟؟

شاید که بیماری ولی نمیدانی ..

بدنت را نگاه کن ، روحت را ، جانت را ، روانت را ، قلبت را ، ....

ببین کدام رذیلت در تو جاخوش کرده است ..

ببین میزبان کدامینی ؟؟؟

خوب بودن همان عقلانیت است .. همان سلامت است ..

خو ب بودن این است که نگذاری رذیلت ها در تنت تکثیر شوند .. این است که نگذاری روحت میزبان ناراستی ها باشد ...

قطعا حالت خوب میشود اگر ..

اگر جانت مزرعه پلیدیها نباشد !!!!!!؟؟؟


  
  

هر چیزی حدی دارد...

حتی زیباترین رفتارها  و قشنگ ترین خصلت ها  هم وقتی از حدش میگذرد تبدیل به " آسیب " میشود و به آدم ضرر میرسانند

انسان بی آنکه بداند بیشتر وقت ها سخت ترین ضربه ها را از باورهایش میخورد !!!

از اینکه میخواهد در هر شرایطی " خوب " بماند و مدال افتحار " صبر و شکیبایی " را به گردن بیندازد...

بارها به خودش پشت میکند تا دیگران را راضی نگهدارد ...

آنجا که باید  " فریاد " بزند سکوت  میکند ..  آنجا که باید از حقش دفاع کند " گذشت " میکند آنجا که باید تذکر بدهد  حرفی نمیزند ...

و اینگون است که هر روز بدی ها بیشتر میسشود و خوبی  ها کمرنگ تر !!!

چون همیشه عده ای خطا میکنند ... و عده ای بی وقفه میبخشند ...

ما همانطور که در برابر رفتارهای منفی مان مسئولیم..

در برابر خوبی های مان هم مسئولیت داریم که بجا و به اندازه خرج کنیم ....

 

فرشته رضایی

..............................................................................................

پ .  ن :  ما رفیق باری هامونو کردیم .. عاشق شدیم ، شکست خوردیم .. دل بستیم ، دل کندیم ، غصه های الکی خوردیم ، غصه  های راستکی ام خوردیم ... خوشی های الکی کردیم ..

تاوان الکی و راستکی ام دادیم ... الان دیگه .. فقط آرامش برامون  مهمه .. همین و بس!


  
  

روز من روز آزادی دخترکان است

از هراس باکره بودن...

رهایی زنان از نابرابر بودن

دو از جنسیت ، دردها را شمردن

نگاهی به رنج سالها که زنان  را آلوده است

ازدواج تنها راه فرار و طلاق ننگ بر پیشانی

حس تلخ مفعول بودن و بردگی ...

روز من  روزی  است که زنان سرزمینم فریاد بر آرند

دستانی که پینه دارند...

چه فرق میکند که مردانه باشند یا زنانه

چشمانی که به راه  دستمزدند

 و پاهایی که تاول دارند...

روز من ؟؟؟

روز استقلال زنان است از حصرهای سنتی و سازماندهی شده

که اندازه میگیرند بکارت را ..

تارهای مو را و سرخی رژ را

روزی که بگذارند زن باشم و زن بمانم ...

و بودنم در کنار یک مرد تنها به علت عشق باشد و عشق باشد و عشق

بی نیاز از قوی تر بودنش و قوی تر دانستنش

هر روز ، روز من است

 

مریم پور صفری

.........................................................

پ .ن : هر روز ، روز من است ،  اگر بگذارند ... به گمانم زن بودن در جهان سوم دشوارترین و طاقت فرساترین کار دنیاست...

 

 


  
  

فکر کنم گفتم برات :

من، بعد از آخرین جدایی تلخ مون
ماهی - نمی خورم
یه بار خوردم، بی اختیار گریه م گرفت
و الگی وانمود کردم استخوون تو گلوم مانده
سر خاک نمیرم ..
خیابون  " م  "     نمیرم ..
مطلبی نمی نویسم ..
به کسی اس نمی دم ..
با کسی حرف نمیزنم ..
از ماشین فقط برای کار ضروری استفاده می کنم ..
کت و شلوار قهوه ای  نمی پوشم ..
دستمال گردن نمی بندم ..
قهوه نمی خورم ..
پیاده روی نمی کنم ..
فیلم نمی بینم ..
بصورت اتفاقی و اجباری موسیقی گوش می دم ...
بازم بگم ...
از وقتی منو از تو جدا کردن
منم، خودمو از دنیا جدا کردم ...
تنها دلخوشی من چشم دوختن به این صفحه سرد و خاموش وبلاگه...
و حاصل این انزوا ..
تکرار روزهای ملال انگیز و کپی وار
سردردهای دائمی و مکرر
سوزاندن ساعتها و دقیقه ها و ثانیه های بی تو
با سیگارهای پی درپی
شبا حرف زدن با ماه و ستارگان
مشتی قرص های روانگردان
و انبوهی از نامه های بستری در بخش روانی
مجبورم نکن اینارو برات بنویسم ...
...................................................................................
پ . ن : ..............................
 

  
  

نه برای آن زن زیبایی که با چشمان زنگی اش  از پشت پنجره به درختان  " منهتن " می نگرد

نه برای آن دخترک بلند قامت که مدال دختر شایسته را بر گردنش آویخته اند

نه برای آن رقاصه ای که از پشت شیشه تلویزیون چشم میلیونها مرد را از پلک زدن متوقف میسازد

نه برای آن بانوی اسب سوار که موهایش در باد به شعری از "  نرودا " می ماند

من برای تو دلتنگم

من  از میان این هشت میلیارد نفر

تنها برای تو دلتنگم

برای تو با آن لباس های ارزانت

همچون لباسهای کهنه خودم

برای تو با آن چشمهای عینک زده ات

که مرور سردرد های خودم هستند

من دلم تنها برای تو تنگ است

برای عطر کم قیمتت همجون ادکلن قلابی خودم

که قبل از رسیدن به هر قرار از پیراهنم میپرید ..

جز تو ، دلتنگ کسی نیستم 

مثل بلال فروشی 22 ساله در بغداد

که دلتنگ بانویی 37 ساله در استکهلم نیست

که میان قفسه های فروشگاه سبد چرخ دارش را میچرخاند..

مثل ماهیگیر پیری در اوکراین با سیگاری بر لب و  بطری ای نیمه خالی در دست

که دلتنگ دختری گندم گون در مراکش نیست

که رخت های شسته را بر طناب میاویزد

نه...

دلتنگ هیچکس نیستم الا تو ..

تنها دلتنگ  توام

دلتنگ تو با هراس های کوچکت

و شمردن چند باره ی پولهایت برای کرایه ماشین

همچون دلهره ی خودم برای حساب کردن دو فنجان چای

من فقط دلتنگ توام و دلم میگوید

جهان بدون آن هشت میلیارد نفر هم راه خود را ادامه میدهد

اما بدون تو

اما تنها بدون تو

قطعا به پایان میرسد ...

 

بابک زمانی

 


  
  
<   <<   106   107   108   109   110   >>   >