دری که محکوم به بسته مانده باشد مطمئنا زنگ میزند ..
مطمئنا لولاهایش کم کم میپوسند و یادشان میرود که گاه و بی گاه میچرخیدند و صدایی از خود در میاوردند ..
سلام ها ، بوسه ها ، بدرقه ها را فراموش میکنند و تن به نابودی میدهند ..
حالا ببین حکایت من چگونه است ..
تو هم که نباشی به جای تو خودم را صدا میزنم و بعد به جای خودم میگویم : جانم ...چیزی شده ؟
و به جای تو جواب میدهم : خواستم بگم دوستت دارم .. بعد خودم میشوم ابرو بالا میندازم لبخندی از سر ذوق میزنم
و مثلا میروم پی کارهای دیگرم ، اما جوری که تو نشنوی در دلم تکرار میکنم : خب منم دوستت دارم ..
اینگونه است که مدام بر پاشنه ی تو میچرخم ..
حالا تو بگو : منو هنوز یادته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اعظم کمالی
بوی تو میدهد آغوش خالی ام
ای واقعیت عشق خیال ام ...
مست توام که قنوتم ترانه شد
چون مومن تو شدم لاابالی ام ..؟
بعد از تو بی خبرم از خودم ، بگو
این روزها چه شدم در چه حالی ام ؟؟
روزی یقین تو بودم ولی گذشت ..
امروز فاجعه ای احتمالی ام ..
شعرم شکفتن بارانی تو بود
حالا فقط خبر خشکسالی ام
بی هیچ دلهره حال مرا بپرس
روزی که من جسدی این حوالی ام
زنده یاد افشین یدالهی
هرگز احساس با تقوا بودن نکن
هرگز تظاهر نکن که حق با توست
هرگز گرفتار این دام نشو ..
هرگز فکر نکن که دیگری خطاکار است
اگر احساس کنی که حق با توست همیشه دیگران را سرزنش میکنی
و میپنداری که آنان اشتباه میکنند ..
هیچکس را محکوم نکن و به خودت مغروز نشو
مردم را همانگونه که هستند بپذیر
بی هیچ قضاوتی ..
آنان اینچنین هستند و تو کیستی که بگویی
آنان درست هستند یا نادرست ؟ اگر دیگران در خطا باشند رنجش را میکشند
واگر بر حق باشند برکتش را میبرند
ولی تو کیستی که محکوم کنی ؟؟؟؟
ما زنان .. ما دختران
خودمان تیشه به ریشه هم جنسمان زدیم
وقتی میدانستیم مردی ، متاهل است
چراغ سبز نشان دادیم
وقتی میدانستیم پسری ، درابطه است
برایش عشوه و ادا ریختیم
ما خودمان ، خودمان را آزار دادیم
آنقدر دم دستی شدیم
که دختر قابل دسترس همه جا راحت پیدا میشود
خوب ، من هم باشم دیگر چه کاری است
که بروم زن بگیرم
که بروم زیر با رمسئولیت
که بروم زیر بار تعهد
آنقدر راحت بدستمان آوردند
که از دستشان هم برویم
عین خیالشان نیست
چون آن طرفتر ..
یکی بهتر از ما برایشان است
نگویید دیگر مانند من کسی را پیدا نمیکند
اولا که اگر مانند تو را میخواست رهایت نمیکرد
ثانیا ..
مانند تو هم هست
زیاد هم هست
آنقدر آدم هست که جای تو را پر کند
که تو خوابش را هم نمی بینی
ما خودمان
خودمان را آزار دادیم
خودمان
جای خالی یدیگر را پر کردیم
تا مردان را مطمئن کنیم
که من نشدم
یکی دیگر حتما میشود
من نبودم ..
یکی دیگر بهتر برایت عشوه میریزد
امان از دست خودمان ..
امان که هرچه کشیدیم از خودمان بود
اصلا کار بد مردان را توجیه نمیکنم
اما تا وقتی خودمان این اجازه را دادیم
که هر طور دلشان خواست رفتار کنند
پس از دیگری ، نباید برنجیم
ما خودمان ..
خودمان را اذیت کردیم
گفتم دلبری را بلد باشید
نه برای مرد و پسر مردم
بلد باشید برای مرد خودتان
عشق خودتان ...
سیما امیرخانی
ما دو تن مغرور ..
هر دو از هم دور ..
وای در من ، تاب دوری نیست
ای خیالت ، خاطر م را نوازش بار
بیش از این در من صبوری نیست
بی تو من تنهای تنهایم
من به دیدار تو میایم ...
حمید مصدق
...............................................
همه سهم من از خود
دلی بود که به تو دادم
و هر شب بغض و گلویت را
در تابوت سیاهی
که برایم ساخته بودی
گریستم ..
و تو هرگز ندانستی
که زخم هایت
زخم های مکررم بود ..
حسین پناهی