گیسوی تو در مشت گره خورده باد
خبر از خانه ی ویران شده در مه میداد
من همان نامه ی نفرین شده بودم که مرا
بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد ..
داس بر ساقه ی گندم زدی و بی خبری
آه یک مزرعه درپشت سرت راه افتاد ..
هر چه فریاد زدم کوه جوابم میکرد
غار درکوه چه باشد ؟ دهنی بی فریاد
داشتم خواب شفایی ابدی میدیدم
که تو از راه رسیدی مرض مادر زاد
بغض من گریه شد و راه تماشا را بست
از تو جز منظره ای تار ندارم در یاد ...؟؟؟؟
احسان افشاری
........................................
چرا این شعرها را .. سر از وبلاگ من در میارن ؟؟ چرا ؟؟
سینه ای سوخته در حسرت
یک عشق محال
نگهی گمشده در پرده رویایی دور
پیکری ملتهب از خواهش سوزان وصال
چه ره آورد سفردارم
ای مایه عمر ؟؟؟؟
فروغ فرخ زاد
...................................................
دلتنگم
درست
مثل حال درختان شهریور که از ترس پاییز
محکم دست برگها را گرفته اند ..
اما ...
امان از پاییز که رنگ ها را عوض میکند
عشق ها را عاشقانه تر میکند ...
زمین را تر میکند
تنها را تنهاتر ..
دلتنگ را دیوانه تر ...
مائده قاف
................................................
بدترین اتفاق در پاییز آن است که کسی برود
رفتن های پاییز با رفتن های دیگر فرق میکند
رفتن های پاییز درسکوت انجام میشوند
رفتن های پاییر شوخی سرشان نمیشود
آدمهایی که درپاییز میروند هرگز
بر نمیگردند ..
حتی اگر برگردند دیگر آن آدم سابق نیستند
و این خاصیت پاییر است که همه چیز را تغییر میدهد
خیابان ها را
کوچه ها را
پنجره ها را
خاطره ها را
درخت ها را
و بیشتر از همه آدم ها را ...
بابک زمانی
...............................................
خوشبختی
یعنی
من و
دستانت
و خیابانی
که تمام نمیشود ...
آرش شریعتی
..............................................
با من از شعر نگو
از خودت حرف بزن
دلتنگ حرفهای معمولی ام
اینکه حالت خوب است ؟
اینکه سرما نخورده ای ؟
اینکه زود برگرد ..
مواظب خودت باش ..
دلتنگی همین حرفهای
معمولی ام ...
منوچهر آتشی
..............................................
تو در من زنده ای
من در تو
ما
هرگز ..
نمی میریم
هوشنگ ابتهاج
.........................................
تو از کی عاشقی ؟؟؟
این پرسش آیینه بود از من ..
خودش از گریه ام فهمید
مدتهاست
مدت هاست ...
فاضل نظری
.........................................