ما
دو پیرهن بودیم بر یک بند.
یکی را
باااااد برد.
دیگری را
باران هر روز خیس می کند .
| رویا شاه حسین زاده |
.........................................
مکالمه های کوتاه ...
کفاف گلایه های بلند مرا نخواهد داد !
تا کی سلام کنیم ؟
حال هم را بپرسیم ؟
و به هم دروغ بگوییم که خوبیم ؟!
دروغ هایمان از سیم های تلگراف
و کوهها و دشت ها عبور کنند
و صادقانه به هم برسند !
ما فقط ...
دروغهایمان به هم می رسد !
من خوب نیستم !!!
اصلا ...
بعضی آدمها برایمان
یک استکان چای داغند
در مسافرخانه ای بین راه
شبی برفی...
بعضی ها
کبریتی کوچکند
که تاریکی هایمان را روشن کنند
تنها برای چند لحظه ی کوتاه
تنها برای چند لحظه ..
بعضی ها اما ..
توی چشمهایمان حلقه می زنند بعد می افتند.
روی گونه های منی حالا
سر می خوری
می رسی به لبهایم
بعضی آدمها چقدر تلخند.
| قرمز همیشه انار نیست / رویا شاه حسین زاده |
اندوه های یک مرد را گاهی
چند نخ سیگار هم می تواند به هم بدوزد و
از لبهایش بشکافد و
بیرون ببرد از پنجره
اندوه های زنانه اما
خانگی تر ازین حرفها هستند
درست مثل شیشه های مربا
مثل سبزیهای خشک معطر که می کوشند
یک تکه از بهار را
برای زمستان کنار بگذارند
من ماده ام
ماده
و ماده می تواند مایع باشد
جامد باشد
و گاز.
مایعم ، مذابم
وقت هایی که چیزی دلم را آتش می زند
جامدم ، یخم
وقتی که واژه ها را درست بر نمی داری و
هر حرفت
یک تکه از وجودم را سرد می کند
مادیانم
شیهه ام
کاری برای دلتنگی ام نمی کنی؟
دستی ببر لای یال های ترم لااقل
پیش از آنکه به حالت سوم ماده بودن برسم
هوا شوم و از همین هود آشپزخانه
برای همیشه بالا بروم.
/ رویا شاه حسین زاده |
ابرهایی که توی این عکس اند
تا حالا باید جایی باریده باشند
بی گمان گل های زیادی را رویانده اند
بی گمان یکی از آن گل ها را کسی
برای معشوقه اش برده
و فکر می کنم معشوقه باید
لبخندی زده باشد از شادی
بی آنکه بداند
ما در این عکس
چقدر غمگین بوده ایم!