نبودی در دلم انگار طوفان شد، چه طوفانی!
دو پلکم زخمی از شلاق باران شد، چه بارانی!
صدایت کردم و سیبی به کف با دامنی آبی
وزیدی بر لب ایوان و، ایوان شد چه ایوانی!
نبودی بغض کردم... حرف ها را... خودخوری کردم
دلم ارگ است و ارگ از خشت... ویران شد، چه ویرانی!
گوزنی پیر بر مهمان سرای خانه ی خانی
بر لطف سرپُری تک لول مهمان شد، چه مهمانی!
یکی مثل من بدبخت در دام نگاه تو
یکی در تنگی آغوش زندان شد، چه زندانی!
هلا ای پایتخت پیر، تای دسته دارت کو؟
بگیرد دست من را آه، "طهران" شد چه "تهرانی"
پس از یوسف تمام مصریان گفتند: عجب مصری
بماند گریه هم سوغات کنعان شد، چه کنعانی
من از "سهراب" بودن زخم خوردن قسمتم بوده
برو "گرد آفریدم" فصل پایان شد، چه پایانی...
حامد عسکری
غمخوار من به خانه ی غم ها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من، به آخرین شب دنیا خوش آمدی
پایان ماجرای من و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی
فاضل نظری
هرگز نخواهم فهمید
لبی که می بوسد
از لبی که بوسیده می شود
چرا غمگین تر است؟
حسن آذری
..........................
.غمخوار من به خانه ی غم ها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من، به آخرین شب دنیا خوش آمدی
پایان ماجرای من و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی
فاضل نظری
تو مژده ی آزادی هستی
از بلندگوی زندان
برای محکومی از یاد رفته...
رسول یونان
.............................
ماییم و پرسه های شبانه: همین و بس
تا بانگ صبح، شعر و ترانه: همین و بس
فرجام ماجرای بدِ روز را مپرس
خوش باد قصه های شبانه: همین و بس
بعد از من و تو، از من و تو، یادگار چیست؟
یک مشت داستان و فسانه: همین و بس
مشتاقم و به خاطر یک لحظه دیدنت
آورده ام هزار بهانه: همین و بس
–یک روح شرحه شرحه و یک جسم چاک چاک–
از من جز این مجوی نشانه: همین و بس
تنها، در این حوالی متروک، روح من
با یاد توست شانه به شانه: همین و بس
چون عابری - خلاصه بگویم - در این مسیر
ماندیم زیر چرخ زمانه: همین و بس
سهیل محمودی
آهنگ سینه نیست، که تنها صدای توست
رد می شوی و این تپش گام های توست
در نقطه نقطه ی دل من پا گذاشتی
خوش باد خانه ای که در آن رد پای توست
بیهوده نیست با هیجان می تپد دلم
سر می زند به سینه اگر، در هوای توست
روزی که دیدمت به تو گفتم در این جهان
سرمایه ام دلی ست که آن هم برای توست
"گفتی: "غریب شهر منی"، این چه غربت است؟!"
خوشبخت آن دلی که فقط آشنای توست
محبوب من ببخش! اگر در تمام شهر
نقل حدیث عشق من و ماجرای توست
احسان نصری