سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] بسا کسى که با نعمتى که بدو دهند . به دام افتد ، و با پرده‏اى که بر گناه او پوشند فریفته گردد ، و با سخن نیک که در باره‏اش گویند آزموده شود ، و خدا هیچ کس را به چیزى نیازمود چون مهلتى که بدو عطا فرمود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :127
بازدید دیروز :41
کل بازدید :838450
تعداد کل یاداشته ها : 6111
03/10/17
6:9 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

روزی که فهمیدم دوسم نداره تصمیم گرفتم بیشتر دوسش داشته باشم.

به خیال خودم با دوست داشتن میتونستم بدستش بیارم.

صبح قبل از اینکه از خواب بیدار شه بیدار میشدم و شبا بعد از اون میخوابیدم تا ثابت کنم مراقبشم.

یادمه وقتی که فهمیده بودم دوسم نداره به خودم قول دادم جای صدا کردن اسمش از کلمه های عاشقانه استفاده کنم به خیال خودم با این کارا میتونسم دلشو بدست بیارم.

بین همه ی این کارا من هرروز عاشق تر میشدم و یادم میرفت محبتم به کسیه که حتی تو تنهاییش بهم فکر نمیکنه.

روزی که رفت حرفی نداشتم واسه زدن چون کسی و از دست داده بودم که مطمئن بودم خیلی وقته که فراموشم کرده.

فقط یه سوال از خودم داشتم؛ چرا سعی کرده بودم به زور کسی و کنار خودم نگه دارم؟

اون روز فهمیدم کسی که بیشتر از خودم اذیت شده اون بود، چون هرروز مجبور بود دوست داشتن کسیو تحمل کنه که دوسش نداشت...!

 

| نرگس حریری |


  
  

شبت را بخیر کرده و در رویایت به خاطرات امروزتان فکر میکنی ..

که چند بار بی هوا بوسه بارانش کردی و چند بار بی هوا تو را در آغوش گرفته

به این فکر میکنی که چقدر لباس های چهارخانه به او می آید و چقدر خوب با خنده هایش آرامت میکند.

به تمام این چیزها می اندیشی و چشمانت را برای خوابی آرام میبندی.

اصلا هم نمی‌دانی در همین حوالی چند خیابان آن طرف تر کسی برای فراموش کردن دردهایش قرص هایش را خورد و با آهنگی آشنا بعد از سیگار آخر وقت به سوی هجومی از خاطرات رفت...

که در خیالش تو کنارش نشسته ای و لبخند میزنی...

اشک اول از چشمانش میریزد و برای هزارمین بار آرزوی مرگ میکند.

تو خوابیدی و برای او تازه شروع شکستن بغض هاست..!!!


 

| نرگس حریری |




  
  

حسودم

به انگشت‌هایت

وقتی موهایت را مرتب می‌کنند

حسودم

به چشم‌هایت

وقتی تو را در آینه می‌بینند

و حسودم

به زنی که رد شدن از لنزهای رنگی‌اش 

رنگ پیراهنت را عوض می‌کند

چه کار کنم؟

من زنِ روشنفکری نیستم

انسانی غارنشینم

که قلبم هنوز در سرم می‌تپد

که بادی که پنجره‌های خانه‌ام را به هم می‌کوبد

روزی اگر موهای دیگری را پریشان کرده باشد چه؟

و بارانی که باریده و نباریده تورا یادم می‌آورد،

روزی اگر دیگری را یادت بیاورد چه؟

حسودم

و هی می‌ترسم از تو 

از خودم 

از او

می‌ترسم و هی شماره‌ات را می‌گیرم

و صدای زنی ناشناس

که شاید عطر تو از گل‌های پیراهنش می‌چکد

که شاید بوی تو از انگشتانش می‌چکد

که شاید حروف نام تو از لبانش می‌چکد

هر لحظه از دسترسم دورترت می‌کند

تو دور می‌شوی 

من فرو می‌روم در غار تنهایی‌ام

کنار وهمِ خفاشی که این روزها 

دنیایم را وارونه کرده‌ست ...

 

لیلا کردبچه |


  
  

برنگرد...

نمیتوانم برایت توضیح بدهم،

زنی که از عشق فرار میکند،

دیوانه نیست!

گریه سلاحی است

که زمین گذاشته ام...

قلبی برای دوست داشتنت ندارم...

سربازی شده ام،

که قرن ها پیش

نیمی از خودش را

در خاک دشمن جا گذاشته است...


| اهورا فروزان |


  
  

گفتم مرا هم ببر

جای زیادی نمی گیرم

گوشه چمدانت

توی جیب کتت

نه ؛

اصلا فقط نامم را بنویس 

گوشه یکی از کتاب هایی که هرگز نمی خوانیش...

خداحافظی هم نکردی

با هر تصمیم احمقانه ای،

احساس غرور می کردی

حالا وقت داری

مغرورانه ...

تا قیامت نقش یک احمق را بازی کنی !!

مثل آن روزها که من نبودم

این روزها که نیستم

فردایی که به دنبالم میگردی

احتمالا...

منتظرت نیستم

کسی به من گفت:

اگر منتظر نباشی باز می گردد !!

حماقت شکل های مختلفی دارد

من 

تو

و آن کس که گفت 

منتظرش نباش،

بر می گردد ...

 نیلوفر لاری پور |


  
  
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >