سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که نخست دست به ستم گشاید فردا پشت دست خاید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :146
بازدید دیروز :342
کل بازدید :838811
تعداد کل یاداشته ها : 6111
03/10/18
7:11 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

وقتى برگشت،احساس کردم تمام دنیا را به من بخشیدند...

وقتى تماس گرفت دلم ریخت...

وقتى حرف مى زد و در کلمه هایش ، در صدایش، 

در حس بین حرف هایش هزاران دوستت دارم و مرا ببخش که بد کردم و امیدوارم رابطه مان باز از سر گرفته شود و به روال سابق برگردد موج مى زد؛ لبخند زدم !

اما...نه...

لحظاتى بعد که به خودم آمدم،دیدم لبخند کوچک و شیرین روى لب هایم جاى خود را به پوزخند سپرده.

دیدم همه ى شور و اشتیاقى که در صبح ها و ظهر ها و عصرها و شب ها و کلا روزگار نبودنش، نسبت به بازگشت و شروع دوباره ى رابطه داشتم جاى خود را به سردى و عدم اعتماد سپرده...

دریافتم دیگر حتی حس انتقام ندارم و فاجعه اتفاق افتاده...

و فاجعه در رابطه چیزى نیست جز "بى تفاوتى"

همه ى اینها را نوشتم که بگویم آدمهایى که یک بار ترکتان کرده اند را دوباره شروع نکنید...

آدمهایى که یک بار ترکشان کرده و کنار گذاشته اید را دوباره شروع نکنید...

محال است حستان دوباره به باشکوهى حس سابق شود

قرار هم باشد باز احساس علاقه ى سابق به سراغتان بیاید، پوستتان کنده خواهد شد؛ 

پوستتان کنده خواهد شد تا بتوانید اعتماد از دست رفته را به رابطه تان بازگردانید و پل هاى خراب شده را دوباره بسازید

آدمهاى تمام شده را دوباره شروع نکنید، از من به شما نصیحت

توان و اراده و عشق دوباره گیها را اگر دارید، باشد !

بسم الله...

این شما و این میدان...


| سارا سلمانى |




  
  

اگر می‌خواهی ترکم کنی

لبخند را فراموش نکن

کلاه می‌تواند از یادت رود

دستکش ، دفترچه‌ی تلفنت

هر آن چیزی که باید دنبالش برگردی

و در ناگهان برگشت گریانم می‌بینی

و ترکم نمی‌کنی ...

اگر می‌خواهی بمانی

لبخندت را فراموش نکن

حق داری زادروزم را از یاد ببری

و مکان اولین بوسه‌مان

و دلیل اولین دعوای‌مان

اما اگر می‌خواهی بمانی

آه نکش ..

لبخند بزن

بمان ...


| هالینا پوشویاتوسکا |




  
  

رد میشوی ازمن شبیه کوچه ای بن بست

رد میشوی مانند یک آهنگ تکراری

رد میشوی ازاین زنی که دوستت دارد

و میروی دنبال آنکه دوستش داری ...

 

| اهورا فروزان |

....................................................

حواستان باشد در زندگی چه اشتباهاتی میکنید

اشتباه داریم تا اشتباه

هر اشتباهی کردید اشکالی ندارد

اما عاشق آدم اشتباه نشوید

یا شاید بهتر باشد بگویم

اشتباهی عاشق نشوید

آن وقت است که دیگر هیچ چیز مثل سابق نمیشود

دیگر فاصله میوفتد بین شما و همه ی دل هایی که برایتان می تپند

دیگر مُهرِ تا اطلاع ثانوی عشق ممنوع میخورد روی دلتان

تا برای همیشه یادتان بماند که اشتباهی عاشق نشوید..!


 

| ثمین پورآذر |




  
  

بیا لباس هم باشیم و

دکمه دکمه 

روی تن هم بوسه بدوزیم

دلم می خواهد

دست من در آستین تو باشد

دست تو در آستین من

طوری که عطر تنمان گیج شود

و آغوش ، نفهمد چه کسی 

آن یکی را بیشتر از

آن یکی دوست دارد

راستش را بخواهی

من از این جنس سردرگمی ها

که نمی دانی تار عاشق تر است یا پود...

خوشم می آید


| رسول ادهمی |


  
  

راه رفتن خوب است. همیشه خوب بوده است. همیشه به درد می خورد.

وقتی که فقیری و کرایه ی تاکسی گران تمام می شود. 

وقتی که ثروتمندی و چربی های بدنت با راه رفتن آب می شود. 

اگر بخواهی فکر کنی می توانی راه بروی. 

اگر هم بخواهی از فکر خالی بشوی باز هم باید راه بروی. 

برای احساس کردن زندگی در شلوغی خیابان ها باید راه بروی

و برای از یاد بردنِ آزار و بی مهری مردم باز هم باید راه بروی. 

وقتی جوانی. وقتی پیری. وقتی هنوز بچه ای. هر توقف یعنی یک چیز خوشمزه. 

برای توقف بعدی باید راه رفت....


| فریبا وفی |


  
  
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >