نمکدان را که پر میکنی
توجهی به ریختن نمکها نداری
اما زعفران را که میسابی به دانه دانه اش توجه میکنی
حال آنکه بدون نمک هیچ غذایی خوشمزه نیست
ولی بدون زعفران ماهها و سالهای میتوان آشپزی کرد و غذا خورد
مراقب نمک ها ی زندگیتان باشید
ساده و بی ریا و همیشه دم دستتان هستند
ولی روزی اگر نباشند
وای بر سفره زندگی مان ...
گاهی باید فرو ریخته شوی برای بنای جدید ..
بعضی ها آنقدر فقیر هستند که تنها دارائیشان پول است
همیشه خودت باش ... دیگران به اندازه کافی هستند ...
روی بالشی که از مرگ پرونده ها پر است نمیتوان خواب پرواز دید ..
انسانهای خوب همانند گلهای قالیند نه انتظار باران دارند و نه دلهره چیده شدن ..
بعضی آدمها نقش صفر رو بازی میکنن تو زندگی ..اگه ضرب بشن تو زندگیت همه چیزت رو از بین میبرن
پول همیشه جایی بلندتر از قد ماست برای رسیدن به آن مواظب باشیم پایمان را روی چه چیزهایی میگذاریم ..
طلا باش تا اگر روزگار آبت کرد روز به روز طرح های زیباتری از تو ساخته شود ..
سنگ نباش ..تا اگر زمانه خردت کرد تیپا خورده هر بی سرو پایی بشوی ..
ای کاش یاد بگیریم واسه خالی کردن خودمون ...کسی رو لبریز نکنیم ..
داشتن مغز دلیل بر انسان بودن نیست ، پسته و بادام هم مغز دارند
برای انسان بودن باید شعور داشت ...
.........................................
ما فرزندان جغرافیا هستیم ...
محصول اتفاق ...
گاهی فکر میکنم وقتی یک کودک در سوئیس سراغ یخچال میرود تا شکلات صبحانه اش را بردارد
کودکی در یک قبیله آفریقایی با این ترس بیدار میشود که نکند امروز به وسیله مردان قبیله دیگر که به دین و آیین آنها نیستند کشته شود
اگر در عربستان به دنیا میامدیم احتمالا اسممان عبدالعزیز میشد جوراب نمی پوشیدیم ، بنز سوار میشدیم اما به زنهایمان اجازه نمیدادیم رانندگی کنند
اگر در جامائیکا بودیم مسیحی میشدیم ، غذاهای تند میخوردیم ، میرقصیدیم و اگر کسی میگفت میای بریم شمال جوج بزنیم نمیفهمیدیم
چه میگوید ...
اگر در دانمارک متولد میشدیم اسطوره یمان وایکینگ ها بودند پیرو کلیسای پروتستان میشدیم احتمالا به ازدواج همجنسگرایان رای میدادیم و به جای شجریان از یورن اینگمن لذت میبردیم
وقتی همه چیز تا این اندازه میتواند درعین سادگی این همه پیچیده و خارج از کنترل باشد
یقه دریدن و خود را حق مطلق فرض کردن روی کره زمین چقدر واقعیت دارد ؟
حال شما چطور است فرزندان جغرافیا ؟
سعی کن کسی که تو را می بیند آرزو کند مثل تو باشد ...
از ایمان سخن نگو ...
بگذار از نوری که برچهره داری آن را احساس کنند
از عقیده سخن نگو ...
بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرند
از عبادت برایش نگو ..
بگذار آن را از طریق مشاهده تو بپذیرد
از تعهد برایش نگو ...
بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند ...
عشق آنچنان که شاعران میگویند
نرم نیست
عشق دندان دارد
گاز میگیرد
و زخم هایش هیچگاه خوب نمیشوند
استفان کینگ
.............................................
دارد پاییز میرسد
انار نیستم
که برسم به دست های تو
برگم
پر از اضطراب افتادن
علیرضا روشن
..........................................
من و دل بریدن از تو ؟
چه محال خنده داری ...
سیروس عبدی
.........................................
من و عشق و دل دیوانه
بساطی داریم
عقل هی فلسفه میبافد
و ما
میخندیم .....
وحشی بافقی
...........................................
به مسلخ میبرد
هر شب
مرا
رویای آغوشت ...
سعید شیبانی
...............................................
اگر دیگران را عادت بدهی که همیشه آب میوه مانده ته دستگاه آبمیوه گیری سهم تو باشد
یا کتلت زیادی برشته شده ، یا بدمزه ترین آب نبات مانده در ظرف شکلات یا هرچیزی که دیگران دوستش ندارند
به مرور این میشود سلیقه ات ، میشود سهمت
هیچ کس نمیگوید آه چه موجود فداکاری ...
بد نیست گاهی برای خودت بهترین و خنکترین نوشابه ها را باز کنی ..
چرا سهم تو نرمترین بالشن نباشد یا بهترین یادگاری از سفر ، یا سرگل غذا ، یا حتی ساعتی از برنامه دلخواه تلویزیون ..
گاهی باید مثل ملکه ها رفتار کرد ..باید به دیگران فهماند در وجود هر زنی غیر از یک موجود فداکار همیشه قانع ، ملکه ای زندگی میکند که گاه باید عصای سلطنتش را بالا بیاورد و محکم بر زمین بکوبد تا دیگران یادشان بیاید قرار نیست همیشه سهم تو از پست ترین چیزها باشد .
تو بهترینی پس به خودت احترام بگذار و بهترینها را برای خودت بخواه ...