نوشته عالیه که نمیدونم از کیه تو وایبر بود خیلی ازش لذت بردم نوشتم شمام لذت ببرید ... نویسنده اش هر کی هست فکرش طلا ...
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت... گلی شد، و من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود،
ولی نشد... بعدها هر چه شستمش پاک نشد؛ حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت! آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت: "این لباس چرک مرده شده!"
گفت: "بعضی لکه ها دیر که شود، می میرند؛ باید تا زنده اند پاک شوند!" چرک مُرده شد... و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت!
بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید! وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری، می شود چرک... به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است، تا زنده است، باید شست و پاک کرد..."!
.
.
احمد شاملو
آرامشِ بعد از فاجعه می دانید چیست؟
به هر آهنگسازی که در هر کجای جهان بگویند برای صحنه ای از فیلمی که خرابی های بعد از یک جنگ یا فاجعه یا کشتار یا بلای بزرگ طبیعی را نشان می دهد موسیقی ای بسازد، حتما فضای آهنگ هایشان آنقدر ها دور از هم نخواهد بود؛ و همه شان به حتم آرام خواهند بود!...
میزانِ سوزناکی اش به سلیقه ی آهنگساز و کارگردان بستگی دارد اما همه شان آرام اند! ا
صلا هرچقدر فاجعه عظیم تر و عمیق تر، موسیقی آرام تر!...
آرامشِ بعد از فاجعه یعنی همین!
یعنی فقط می شود راه رفت و خرابه ها را نگاه کرد... فقط می شود بر و بر نگاه کرد... بی هیچ حسی... بی هیچ صدایی... یعنی کار از کار گذشته است... یعنی تمام... یعنی تسلیم...!
حتی اگر کسی هم آن وسط نشسته باشد کف خرابه ها و شیونی هم بکند صدای آن موسیقیِ آرامِ متن به مراتب بلندتر از صدای شیونِ اوست!...
و اینجا می طلبد همانی که همیشه می گویم را: ما هیچ... ما هویج!
مهدیه لطیفی ...
جغرافیای کوچک من بازوان توست
ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من ....
مهدیه لطیفی