آواره مانده ایم بین فشارِ آغوشِ دستها
و طرحِ غریبانه? آخرین دست تکان دادن ها...
گیج مانده ایم از طنینِ پُر التهابِ دوستت دارم ها
تا سکوت و خالی قلب ها، تا فرار از سوالِ نگاه ها...
کناره میگیریم از خواستن ها و کنار می آییم با نخواستن ها...
هزار بار مسیرِ علاقه را پیاده میرویم
قرارمان فراموش بر بادها
بیقراری مشق هزار باره مان، در گلو فریادها...
کجا مانده قطارِ نوبرِ رویاها به سوتِ وعده های شما...؟!
کجاست پایِ ثابتِ دلسپردن ها...؟!
((پریسا زابلی پور))
دلم میخواست بود
همین حالا
حالا که حالم این شکلیه
مطمئنم که فقط او میتونست الان حالم و خوب کنه
او ن بلده ..
نمیدونم از کجا ولی بلده ...
خیلی چیزی نمیگه ...
فقط وقتی ببینه اینجوریم ام میگه .. بیا بشین اینجا
اونجا نه ..
اینجا کنارم
آهان ...
خب حالا بگو چی شده
کی باز غصه دارت کرده ؟؟
دیگه لازم نیست چیزی بگم
همین قدر که ببینم
و همین یه جمله رو که بشنوم خوب خوب میشم
اما نیست ..
دم دستم نیست ..
نباید باشه ..
چراشو نمیدونم
اما نباید ...
عصبانی ام ...
از دستش برای اینکه
بلده و نیست عصبانی ام ...
گیریم
خنجر حرف تو بر پهلوی باورها
نشست
شرابی ...
شیونی ...
شعری به کارش میکنیم
دل که چرکین شد
چکارش میکنیم ...
شفیعی کدکنی
....................................
بدبختی آنجاست که
همه ات را برایش میگذاری
همه ات را ور میدارد و میاندازد یک جای دور
که دیگر خودت هم ...
نمیتوانی خودت را پیدا کنی ...
محسن دعاوی
......................................
وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید ، باید و باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچکس نیست ...
فروغ فرخزاد
............................................
دوستت دارم
مثل گم شدن در نقاشی های لوور
مثل پرسه در پاریس ..
مثل شانزه لیزه
تو فقط هراز گاهی
وطنم باش
من تا همیشه
دوستت خواهم داشت ..
کامران رسول زاده
همچون کرم کوچکی
که سالهاست
نگهبان پیله ای ترک خورده است
و حس سربازی را دارد
که باور نمیکند
هم سنگرش بدون او
به آسمان رفته باشد
هنوز درانتظارت ایستاده ام
بی خبر از اینکه
قصه عشق را
کلاغی میبرد
که هیچوقت به خانه اش نمیرود
بی خبر از اینکه
هیچ پروانه ای
از ترس دوباره کرم شدن
به خانه اش بر نمیگردد
آریا معصومی