داستان من و چشمان تو ...
داستان پسرکی است که ...
هر روز غروب ...
پشت شیشه دوچرخه فروشی ...
می نشیند و از پشت شیشه
دوچرخه ای را می بیند که ..
سالها برای خودش بود !!
با آن دوچرخه ...
تمام کوچه های شهر را می گشت ...
از کنار رودخانه آواز کنان عبور میکرد ..
سربالایی ها را با همه ی قدرت ...
رکاب میزد و در سرپایینی ها ...
دستانش را باز میکرد ...
از میان سرو ها و کاج ها میگذشت ...
و بلند بلند میخندید ...
داستان من و چشمان تو
داستان آن پسرک و دوچرخه است ..
پسرکی که حالا ...
پشت شیشه دوچرخه فروشی
در خیالش رکاب میزند ...
میخندد ،، رکاب میزند
میگرید .. رکاب میزند
رکاب میزند ...
روزبه معین
بیا مثل دو حبه قند ..
شانه به شانه
دل به چای بزنیم ...
آن قدر دور سر هم بگردیم
بگردیم
که ندانیم
این شیرینی
بیشتر از کداممان است
نترس ...
پس این سرگیجه ی تلخ
حل شدنی عاشقانه هست ..
آخرش هر دو ...
آهسته ...
از این که تو منی
یامن تو ...
کف استکان
آرام میخندیم ...
خیال کن وسط دریا گم شده ایم
موج اول من ، تو را میبوسم
موج دوم تو ...
چشمهایت را ببند
و محححکمممم
بغلم کن ..
زود باش ..
قاشق از راه رسید..
رسول ادهمی
ازکارخانه های چوب بری ...
صدای اندوهگین پرندگانی میاید
که آوازهایشان را
در سینه ی درختانی
جا گذاشته اند
که عاقبت شان بریدن است
بریده ام ...
همچون شاخه ی نازکی ...
از درختی تنومند
میخواهم
این بار تابوتی شوم ...
که فقط مرگ را جابجا میکند
ببین
چگونه درخت ها این همه تنهایی را
میز میشوند ...
صندلی ...
تختخوابی تک نفره ...
و آوازهایی که این زمستان
در شومینه میسوزد ...
صدای بی بال پرندگانی است
که به درخت های سوخته فکر میکنند ...!
آدمهای کمی هستند که میدانند
تنهایی یک آدم حرمت دارد
همین طور بی هوا...
سرشان را پایین نمی اندازند
و بپرند وسط تنهایی آن فرد ...
چون خوب میدانند اگر آمدند..
باید بمانند ..
تا آخرش باید بمانند
آنقدر که دیگر تنهایی وجود نداشته باشد ...
و گرنه مسافرها ...
همیشه موقع خداحافظی
تنهایی را هزار برابر میکنند ..
میروند ...
علیرضا اسفندیاری
فدای سرمان که هر که را آدم حساب کردیم
خرد و خمیرمان کرد و رفت ...
فدای سرمان که ...
همه احساسمان را گذاشتیم
برای کسانی که بزک دوزکی بیش نبودند ...
گله و شکایتی هم نداریم از کسی ...
تقصیر حواس پرت خودمان بود
به هر حال یک روز ...
باید سرمان به سنگ میخورد !
برای یک آغاز دوباره
باید حال خوبمان را پید ا کنیم
دود ستی بچسبیم و ولش نکنیم ...
امیر وجود