بعد تمام شدن یک رابطه جنگ واقعی تازه شروع میشود...
روزهای اول روزهای نذر و نیاز است که الهی به دلش بیافتد و برگردد...
اما چند وقت که میگذرد و خبری از برگشتن نمیشود وقتی می بینی طرفی که زد و شکسته و رفته دارد صاف صاف راه میرود و
زندگی اش را می کند نفرین و ناله شروع میشود...
به گفته اطرافیان زمین گرد است، چوب خدا صدا ندارد و انعکاس رفتار هر کس به خودش برمیگردد...
مشاور اما تشخیص منطقی تر و بیرحمانه تری دارد: وابسته ای و مهر طلب و گدای محبت ...
تو تحت تاثیر حرفهای مشاور سعی می کنی بیشتر تقصیر هارو به گردن بگیری، نقطه ضعف هایت را اصلاح کنی و در کنار این کارها
خودت را قانع می کنی که طرف مقابلت را در ذهنت رها کنی و ببخشی....
اوضاع کم و بیش آرام و دلتنگ پیش میرود اما آدم زخمی آتش زیر خاکستر است....
در یک لحظه به بادی دوباره شعله ور میشود و... آدم زخمی آدم انتقام است....
همه این ها را گفتم که بگویم ما آدم های از عشق گذشته و به انتقام رسیده ایم...
به زبان نمی آوریم اما تشنه دیدن تقاص پس دادن دیگرانیم... حتی شاید خودمان هم این را ندانیم...
نمیشود گفت حق داریم یا نداریم.... به هر حال می توانیم بگذریم، می توانیم حقمان را بخواهیم...
فقط این را ببینیم که هر روز با این انرژی قدم برمیداریم...
کاش آن ها هم بدانند آتشی که با آن دل کسی را میسوزانند بعید نیست به چادر خودشان هم برسد
| پریسا زابلی پور |