سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و درباره فرموده خدا « إنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإحْسانِ » گفت : ] عدل انصاف است و احسان نیکویى کردن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :291
بازدید دیروز :827
کل بازدید :829943
تعداد کل یاداشته ها : 6111
103/9/8
8:10 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

تنهایی خوب چیزی ست

منتظر هیچ کس نیستی

نه قول و قراری داری

نه ترسِ از دست دادن

نه رویای بدست آوردن

نه شاکی داری، نه شاکی می شوی از چیزی

همه چیز را ساده می گیری

ساده غذا می خوری ..

ساده لباس می پوشی ..

ساده فکر می کنی ..

هیچ اضطرابی برای چک کردن اینستاگرامت نداری، چون مخاطب خاص نداری

در قید و بند رسیدن به خودت نیستی ..

هر وقت که دلت خواست، و به هر شکل که دلت خواست، میزنی بیرون

و تا هر ساعتی که دلت خواست بیرون می مانی

هیچ کس را در انتظارِ خودت در هیچ جا نداری

بی حسی ..

و مثل آدمی که به هیچ جا تعلق ندارد، آزادی

تنهایی خوب چیزی ست

سرِ هم? قرارها

خودتی و خودت


| پریسا زابلی پور |




  
  

بعد تمام شدن یک رابطه جنگ واقعی تازه شروع میشود...

روزهای اول روزهای نذر و نیاز است که الهی به دلش بیافتد و برگردد...

اما چند وقت که میگذرد و خبری از برگشتن نمیشود وقتی می بینی طرفی که زد و شکسته و رفته دارد صاف صاف راه میرود و

زندگی اش را می کند نفرین و ناله شروع میشود...

به گفته اطرافیان زمین گرد است، چوب خدا صدا ندارد و انعکاس رفتار هر کس به خودش برمیگردد...

مشاور اما تشخیص منطقی تر و بیرحمانه تری دارد: وابسته ای و مهر طلب و گدای محبت ...

تو تحت تاثیر حرفهای مشاور سعی می کنی بیشتر تقصیر هارو به گردن بگیری، نقطه ضعف هایت را اصلاح کنی و در کنار این کارها

خودت را قانع می کنی که طرف مقابلت را در ذهنت رها کنی و ببخشی....

اوضاع کم و بیش آرام و دلتنگ پیش میرود اما آدم زخمی آتش زیر خاکستر است....

در یک لحظه به بادی دوباره شعله ور میشود و... آدم زخمی آدم انتقام است....

همه این ها را گفتم که بگویم ما آدم های از عشق گذشته و به انتقام رسیده ایم...

به زبان نمی آوریم اما تشنه دیدن تقاص پس دادن دیگرانیم... حتی شاید خودمان هم این را ندانیم...

نمیشود گفت حق داریم یا نداریم.... به هر حال می توانیم بگذریم، می توانیم حقمان را بخواهیم...

فقط این را ببینیم که هر روز با این انرژی قدم برمیداریم...

کاش آن ها هم بدانند آتشی که با آن دل کسی را میسوزانند بعید نیست به چادر خودشان هم برسد


| پریسا زابلی پور |




  
  

به دل

به دست

به جان

مَحرَمم بودی

و رفتنت

به عَلَم

به مرثیه

به زنجیر

مُحَرّمم شد...

امید آمدنی هست

به نذر

به نذر

به نذر...؟


| پریسا زابلی پور |




  
  

می شود آنقدر بوسه بارانم کنی که خواب ببرد مرا... ؟

می شود جوری صدایم کنی که قند توی دلم آب شود... ؟

می شود بنشینم کنار دستت،

دستت را بیاندازی دور گردنم،

بینی ات را بچسبانی به بینی ام،

چشم بدوزی به چشمم،

دیوانه ام کنی...؟

می شود آنقدر حریصانه و یکریز " دوستت دارم " بگویی، که دیگر گوشم بدهکار هیچ حرف حسابی نباشد....؟

می شود دستهایت فقط گره دست های من شود...؟

تو با من قدم بزنی،

من به آدم ها فخر بفروشم

می شود راه بیایی با دلم...؟

می شود بغلم کنی،

سرم را بگذارم روی شانه ات

هی بوسه بزنی به موهایم

می شود عطر موهایم دیوانه ات کند...؟

می شود دیوانه ام شوی...؟

می شود یک خواهش دیگر هم بکنم؟

می شود مال من شوی...؟


| پریسا زابلی پور |


  
  

میخواهم با کمی دوست داشتن زندگی کنم

زیر سایه خودم، رها از آدم ها

و یادم بماند که " عشق " رویایی ست آزار دهنده

که حتی اگر تحقق یابد انتهایش دلتنگی ست ..


میخواهم حصارِ منطق را بکشم دورِ قلبم

و با کمی بی تفاوتی غلظت احساساتم را تنظیم کنم

نمیخواهم  این دوست داشتنِ زیاد را

که آویزان می کند مرا از یک نگاه، حرف، خاطره

و تاب میدهد مرا از اشتیاق به دلهره ...

از دلهره به دلتنگی 

از دلتنگی به حماقت

میخواهم که نخواهم

خواستنِ دیوانه وار

با وجودِ " قانون ناماندگاری آدم ها "

روزی در نقطه ای از تقلا و کشمکش

به " خستگی " می انجامد


| پریسا زابلی ور |






  
  
<   <<   46   47   48   49   50   >>   >