فضیلتها چهارگونه اند : یکی از آنها حکمت است که قوام آن اندیشه است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :122
بازدید دیروز :204
کل بازدید :862737
تعداد کل یاداشته ها : 6111
04/4/19
11:12 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

کوه و میذارم رو دوشم
رخت هر جنگ و می پوشم
موج و از دریا می گیرم
شیره ی سنگ و می دوشم
میارم ماه و تو خونه
می گیرم با د و نشونه
همه ی خاک زمینو
می شمارم دونه به دونه

اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره
اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره

دنیا رو کولم می گیرم
روزی صد دفعه می میرم
می کنم ستاره ها رو
جلوی چشات می گیرم
چشات حرمت زمینه
یه قشنگ نازنینه
تا اگه می خوای نذارم
هیچ کسی تو رو ببینه

اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره


چشم ماهو در میارم
یه نبردبون میارم
عکس چشمتو می گیرم
جای چشم اون میزارم
آفتاب و ورش می دارم
واسه چشمات در میذارم

از چشام آینه می سازم
با خودم برات میارم

اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره
.....................................................
پ ن :  آهنگایی که کهنه نمیشن و تو رو میبرن به دوره نوجوونی و جوونی دورانی که از هیچ واسه خودمون غم و درد میساختیم .. و درد میکشیدیم ..
افسوس که قدرشو ندونستیم .. نزاشتن که بدونیم چی به چیه ... اصلن نو جوونی  و جوونی چیه  .. بزرگایی که از بدو کودکی انتظار داشتن مثل بزرگا باشیم فکر کنیم وعمل کنیم ... آهنگایی که یه جاده خلوت ناتموم میخواد  با بارون نم  نم و فصل پاییزکه تو تنهایی وسکوت هی بری و تموم نشه ...
اونایی که پاییز و دوست ندارن و ازش مینالن چه مرگشونه واقعا ؟؟ نمیدونم ..مخصوصا این بارون صبحگاهی محشرش ..


  
  

برای دلم و دلتنگیهایش...

برای چشمم و  شب گریه ها ی همیشگی اش...

برای شانه هایم..  شانه های همیشه دردناک و  خسته ام ..

برای دستهایم دستهای زمخت وخستگی ناپذیرم .......... ...

برای پاهایم پاهای بیقرارم که این تن خسته و فرسوده را بی گلایه یدک میکشد و دم نمیزند ... 

برای دلم دل  پریشانم .. که اضطراب همیشه گوشه ای در آن چمباتمه زده و وغمگین مرا مینگرد ..

برای دلخستگی های گاه و بیگاهم ... که هیچ تسکینی جز خواب برایش نیست آنهم اگر بدون کابوس باشد ...

برای این قلب لبریز از احساس و محبت و عشق که جفتش را در این دنیا نیافت..و گورستان آرزوهایم شد ...

برای آنچه میخواستم و نشد...

برای زندگی پر تلاطم و سونامیهای بیشمار دیده ام ...

برای روح ناآرامم این روزهای غریب ، این روزهای سرد ، چون قلبم که گویی بادی سرد مدام در آن میوزد ...

برای اندکی ارامش ...

جرعه ای عشق ...

قطره ای صفا و خلوص ...

 

والعصر میخوانم و بس ...

وتواصوا بالصبر ..

وتواصوا بالصبر...

و تواصوا بالصبر....

 

.....لی لی ......................................

غ.ن : به نظرم هدف از رابطه و ارتباط بین دو نفر حالا به هر شکلی اینه که : من پیش تو آرومم ، توام پیش من آرومی من پیش تو خودمم ، خود واقعیم من پیش تو  امنم  توام پیش من تو امنیت مطلقی ..یعنی هیچ آسیبی از تو و اطرافیانت نمیبینم یعنی از حرف زدن باهات لذت میبرم یعنی زندگی کمی و کیفی من نه تنها آسیب نمیبینه بلکه ارتقا پیدا میکنه ،  یعنی روحم کنار روحت آرومه و هیچ ترسی و اندوهی نداره ...وقتی هیچ کدوم اینا نیست چه ارزشی داره داد از عشق و دوست داشتن طرف زدن ...

و اینکه بزرگترین لطف به کسی که دوستش داریم اینه که اگه نمیتونبم مرهم زخماش باشیم حداقل نمک رو زخمش نشیم و دردشو ببشتر نکنیم ..حداقل از اینی که هست زندگیشو تنزل ندیم ...دوست داشتن زن و مرد در کنار هم باید مثل دو بال پرنده پر پرواز باشه برای اوج گرفتن و پیشرفت نه اینکه اندک بال طرفو قیچی کنیم و تو گل ولای رهاش کنیم و دم از عشق و عاشقی بزنیم ..

 


  
  

گر نباشد حیا و درک و شعور ، آدمی گاو میشود به مرور

جان انسان که تربیت نشود ، آدمی طعنه میزند به ستور

حیوانی  پلشت و نکبت بار ،  که فقط  میتوان از او شد دور


میچرد هر چه را که می بیند ، وانگهی گند میزند در سور

تن ، تنومند و طبع  ایشان پست ، چشم بینا و ذوق ایشان کور

گر که خدمت کند به قصد ریاست ، و ر عبادت کند به نیت حور

گر دهان واکند به در سفتن ، متنفر شوی و او منفور


فی المثل گر رود به گورستان ،  دم به  دم  رم کنند اهل قبور

بارها دیده ام من ایشان را ،  از قضا آدمی ست بس مشهور

 

.................................................................

پ .ن : نمیدونم از کیه ولی خیلی به دلم میشینه وصف حال اکثر مردم این دور زمان واقعا ...مخصوصا باران نیکراه دوست داشتنی بخونه و حظ کنی !

 

 

 

 

 


  
  

زنان و  درختان چقدر به هم شبیه اند ...

هر دو ریشه دارند و برگ و بار میدهند ..

هر دو به نور محتاجند و هر دو نفس میبخشند و زندگی ...

  و در کمین هر دو .. تبرهای بسیار است

برای بریدن ها ، برای شکستن ها ، برای قطع  امید ها ..

اما هنر زن بودن ، جوانه زدن های پی در پی است ...

حتی وقتی  شاخه هایت را شکستند .. حتی وقتی ساقه  هایت را زدند

حتی  وقتی بی  رحمی تبر ، تنت را ، تنه ات را  از ته برید ...

تو اما ... ریشه ات را نگه دار ، دستهایت را به آسمان بلند کن ..

تو دوباره سبز خواهی شد ... دوباره سبز خواهی شد ...

و دوباره نفس خواهی کشید و نفس خواهی داد به هستی !

 

عرفان نظر آهاری

.....................

بعضی حرفا رو نه میشه گفت نه میشه تایپ کرد نه میشه ضبط کرد نه میشه بیخیالش شد نه میشه فراموشش کرد فقط هی باید تو دلت دوره ش کنی و دوره ش کنی و هی تو مغزت پلی شه و قلب و روحتو سوراخ کنه ...


  
  

خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود

و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود


پلنگ من   ، دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ،  ماه بلند من ورای دست رسیدن بود


من و تو  ، آن  دو  خطیم آری موازیان به ناچاری

که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود


گل شکفته خداحافظ اگر چه لحظه دیدارت 

شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود


شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من

فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود


اگر  چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما

بهار در گل شیپوری مدام گرم  دمیدن بود


"چه سرنوشت  غم انگیزی " که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود ...

 

حسین منزوی

......................................................................................

پ . ن : بعضی شعرها رو نباید فقط خووند باید مثل شراب جرعه جرعه نوشید و مست شد .. اینم  از اوناست که هزار بارم بخونی تو قلب و روحت کهنه نمیشه .. حالا این شعر و استاد کاکاوند  بخوونه ببین چی میشه .. با اون صدای محشر و عالی و ملس ...


  
  
<   <<   71   72   73   74   75   >>   >